حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۲۳۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ب.ظ حصار آسمان
دلت که گرفت - دست نوشته

دلت که گرفت - دست نوشته

دلت که گرفت
به کسی نگو
بگذار تمامی غم هایت با اشک هایت فرو ریزند
دلت که گرفت
به خودت پناه ببر
مبادا اجازه دهی دستان دیگری
تسلایت دهند
به یاد بیاور حضور این دستان همیشگی نیست
به یاد بیاور همین دستانی که امروز رهایت کردند نیز روزی برای تسلا آمده بودند
دلت که گرفت
بغضت را رها کن در تنهایی و خلوتت
یاران همیشه یار نیستند
بگذار رازهایت برای همیشه راز باقی بمانند
که کسی محرم اسرار نیست
در این
زمانه ی غریب
محرمان امروز نامحرمان فردایند
و سنگی برای صبوری باقی نمانده
سنگ صبوران کلید به دست در کمین نشسته اند
که مُهر بگشایند از درد دل هایت
تا سنگی شوند و ببارند بر دل غمبارت
دلت که گرفت
فریاد کن در سینه ات
بگذار این درد در سینه ات بپیچد
مبادا اجازه دهی
راهی به بیرون بیابد
بگذار برای همیشه در تو باقی بماند
دلت که گرفت…


"حصار آسمان"

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ب.ظ حصار آسمان
احساس خدا نسبت به ما

احساس خدا نسبت به ما

چند شب پیش عنکبوتی را که گوشه ی اتاق خوابم تار تنیده بود دیدم. خیلی آرام حرکت می کرد گویی مدت ها بود که آنجا گیر کرده بود و نمی توانست برای خودش غذایی پیدا کند . با لحنی آرام و مهربان به او گفتم :
"نگران نباش کوچولو الان از اینجا نجاتت می دهم."
یک دستمال کاغذی در دست گرفتم و

ادامه مطلب...
۱۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ حصار آسمان
به رسم دلتنگی

به رسم دلتنگی

گاهی آنقدر دلتنگت میشوم
که روزها و هفته ها سراغت را نمیگیرم
میدانی؟!
دلتنگی شکلی از دیوانگیست
دیوانه ی توام
قرار نیست چیزی از دیوانگی هام بفهمی
آدمهای عاقل دلتنگیهاشان را نامه مینویسند
پیامک میدهند
زنگ میزنند
سوار قطار میشوند و راه می افتند
اما شاعرها
مینویسند
پاره میکنند
وصله میزنند
دور می اندازند
به خاطر می آورند
فراموش میکنند
و نیمه های شب خودشان را به بیخیالی میزنند
و با اعصابی خرد
حالی گرفته
و آشوبی در جان
در حالی که لبخند میزنند،میخوابند
در حالی که بیدارند
غمگینند
تنهایند
و در ذهنشان تصاویر پاره پاره را
به هم وصله میزنند

"علی بهمنی"

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۱ ب.ظ حصار آسمان
ناامیدی از خدا معنا ندارد

ناامیدی از خدا معنا ندارد

خدای تعالی میفرماید:
به عزت و جلال و بزرگواری و جایگاه مرتفع عرشم سوگند،
امید هر کس را که به جز به من امیدوار باشد حتماً و حتماً به وسیله ی نومیدی، خواهم برید

ادامه مطلب...
۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۱ ب.ظ حصار آسمان
رهایت من نخواهم کرد

رهایت من نخواهم کرد

منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزم، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را، تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو
ز وصل عاشق و معشوق هم، آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که می ترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم، پروردگار مهربانت، خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمی فهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد

"کیوان شاهبداغی"

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۵ ق.ظ حصار آسمان
جا نگذارید

جا نگذارید

آدم‌ها
وقتی می آیند
موسیقی شان را هم با خودشان می آورند ...
ولی وقتی می روند
با خود نمی برند‌‌ !

آدم‌ها
می آیند
و می روند
ولی در دلتنگی هایمان‌‌
شعرهایمان‌‌
رویاهای خیس شبانه‌‌مان... می مانند‌‌‌ !

جا نگذارید !
هر چه را که روزی می آورید را
با خودتان ببرید‌ !
وقتی که می روید
دیگر
به خواب و خاطره‌‌‌ی آدم برنگردید.

"هرتا مولر"

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۱ ق.ظ حصار آسمان
بگو تو هم دوستم داری - دست نوشته

بگو تو هم دوستم داری - دست نوشته

در دنیایی هستیم که آدمهایش از سنگند و آهن
که دل چیز نا شناخته ایست...
بگو که تو هم دلگیری از سردی و سنگینی این آدم ها
در نگاهشان هیچ عشقی، نه امیدی و نه آرزویی
همه را در دل کشته اند و دنیایشان با جهنم فرقی ندارد
چیزی که بودنش غنیمت است، فرصت با هم بودنمان است
چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد...
نه هیچکس تکرار من و نه هیچکس تکرار تو...
بگو تا بدانم، آن هنگام که بخواهمت و نباشی، دلتنگی سرکشم را با چه خاموش کنم؟
با گفتن اسرار دلم به چه کسی آرامش یابم؟
چه کسی میتواند جایگاه تو را در قلبم برباید؟
نه...کسی جز تو نیست....باید باشی
در این عصر سرد و سنگین سنگ و آهن
چشمانت را ببند و بگذار بگویم در نبودت، درد ها کشیده ام...
تو موهبت خدایی و از خدا میخواهمت...
من باور ندارم خدا چیزی را باز ستاند که پیش از آن عطا کرده است!
و چیزی که خداوند عطا کند، دارای هیچ نقصی نخواهد بود
بیا و تنها یک شب از دور مرا نظاره کن
آن هنگام میفهمی چرا برای بودنت اینقدر عذاب میکشم
باز نیستی و من اما امیدوار
باز دعا پشت دعا و امان از این امید سرکش که چون شوق یافتن تو تمامی ندارد
تا خدا هست و تا شوقی هست و تا امیدی هست من دعا خواهم کرد
و میدانم که خداوند دعای عاشقی که جز او کسی نداشته باشد و برای رفع دلتنگی اش به کسی جز او پناه نبرده باشد، رد نمیکند...
میدانم خداوند از پاکی احساسم باخبر است و از اینکه ندارمت، چقدر در رنجم
میدانم پس از اینهمه عاشقی، از دستت نخواهم داد
پس ای بانوی روشن، من تو را برای روزهای روشنم میخواهم نه شب های تاریکم
که با بودنت دیگر تاریکی رختش را خواهد بست

"حصار آسمان"

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان