حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۹ مطلب با موضوع «نویسندگان و اشخاص :: سید تقی سیدی» ثبت شده است

جمعه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۵۱ ب.ظ حصار آسمان
بنشین و فقط شاهد ویرانى من باش

بنشین و فقط شاهد ویرانى من باش

یا گرمى یک بوسه به پیشانى من باش
یا علت یک عمر پریشانى من باش

با فاصله اى امن که آسیب نبینى
بنشین و فقط شاهد ویرانى من باش

هر بار که عاقل شده ام خیر ندیدم
یک بار بیا و تو به نادانى من باش

من جاى تو با لحن و لبت شعر بخوانم
تو جاى من و محو غزل خوانى من باش

ناچار به مرگم ته این قصه بیا و
یک معجزه در قسمت پایانى من باش

#سید_تقی_سیدی


پ.ن: دوستان مشاعره داریم. ممنون میشم شرکت بفرمایید.

۲۰ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۵۱ ۱۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۲۳ ب.ظ حصار آسمان
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر

قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر

مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از آنکه بگویم چه شده
در خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم
مى روم چشم ترم را به زیارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شکایت ببرم

ناممان منتسبش بود نمیدانستیم
جانمان در طلبش بود نمیدانستیم
خبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستیم

قول دادم برود از غزل آتى من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى من
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست ؟
قلب من تند نرو صبرکن آرام بایست
نفسم را به هواى نفسى تازه بگیر
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر
بخدا هیچ کسى مثل من آزرده نشد
مثل لب هاى تو انقدر ترک خورده نشد
هیچ کس مثل من از دست خودش شاکى نیست
از همین فاصله برگرد تو هم باکى نیست

فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمى گویمشان
به خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان که همه فریاد زدند از غم شان

پشت وابستگى ام هست دلیلى که نپرس
منم و تجربه ى طعم اصیلى که نپرس
حرف دل را که نباید بگذارى آخر
این چه چشمان شروریست که دارى آخر ؟
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید
قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
حمله ى قرنیه ها را نپذیرم چه کنم ؟
من اگر دست تو را سخت نگیرم چه کنم ؟
هر چه من مى کشم از این دل نامرد من است
این غزل ها همگى گوشه اى از درد من است

#سید_تقی_سیدی

۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۳ ۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ق.ظ حصار آسمان
چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام
نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن
من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم
تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى
مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

شناختند مردمان من و تو را به این نشان
تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت
مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام

#سید_تقی_سیدی

همچنین بشنوید این شعر رو با صدای #سید_طه_صداقت: دانلود

۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۱۸ ۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
عشق حادثه اى مبتلا به عادت نیست

عشق حادثه اى مبتلا به عادت نیست

تو زخم مى زنى و شیوه ات لطافت نیست
بگو ، جواب محبّت مگر محبّت نیست ؟

نگو به تلخى این اتفاق عادت کن
که عشق حادثه اى مبتلا به عادت نیست

درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟
تو هم شبیه منى هیچکس کنارت نیست

پر از گلایه ام اما به جبر خندانم
همیشه واقعیت ناشى از حقیقت نیست

برو سفر بسلامت ولى بدان از عشق
اگر که خیر ندیدى بدون علت نیست

فقط اجازه بده در نبودنت شب ها
کمى به فکر تو باشم اگر جسارت نیست

#سید_تقی_سیدی

۱۸ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
به گناهم دچار خواهى شد

به گناهم دچار خواهى شد

حق ندارم به او نگاه کنم
حق ندارم به فکر او باشم
آرزویم به باد رفته که هیچ؛
حق ندارم که آرزو باشم

باغ بودم کویر لوت شدم
خانه ی تار عنکبوت شدم
شاعر عاشقانه ها بودم
واژه واژه پر از سکوت شدم

دوستم داری و نمی دانم
دوستت دارم و نمیدانی
عکس های تورا نمی بینم
شعرهای مرا نمیخوانی

به کجا مى بریم بى انصاف؟
من که در بین راه مى میرم
تو که یک دل شکستى اما من
به کدامین گناه مى میرم؟

سرزنش مى کنى مرا اما
به گناهم دچار خواهى شد
عشق وقتى تنیده شد به تنت
سخت بى اختیار خواهى شد

#سید_تقی_سیدی

۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
بدون عشق به دنبال یار میگردم

بدون عشق به دنبال یار میگردم

من آن پیمبر دردم که درد آگاهم
کسی برون نکشیدم هنوز در چاهم

ببین که رونق بازار قبل در من نیست
ببین چه گشته که حتی دگر زلیخا هم

بخند هر چه توانی به حال من اما
رسد زمانه ی سختی و آن زمان شاهم

نگو هنوز جوانم ، تو که نمیدانی
چه زجر ها که کشیدم به عمر کوتاهم

تویی که واسطه ی هر دعای من بودی
دعا بکن که نگیرد به دامنت آه َ م

براه راست نرفتم به وصل او برسم
خدا ببخش مرا که همیشه گمراهم

بدون عشق به دنبال یار میگردم
بدون هیچ مسیری همیشه در راهم

#سید_تقی_سیدی


  • میخواستم همه مطالب فرستاده نشده روی کانال رو در وبلاگ قرار بدم. اما این کار ممکن نیست. چون تعداد مطالب منتشر نشده خیلی زیاده. اما تعدادی رو میخواستم ارسال کنم. این کار ممکنه یک یا دو هفته طول بکشه. و شاید نتونم برای هیچکدام عکس نوشته ای طراحی کنم. اما پس از اون حجم ارسال مطالب رو پایین میارم و به 4 الی 5 پست در هفته می رسونم [شایدم کمتر] اون موقع میتونم برای هر کدوم عکس نوشته ای مناسب طراحی کنم. پیشاپیش تا اون موقع ما را تحمل بفرمایید ^-^ 
    در ضمن اگر خواستید عضو کانال ما بشید. این کانال یک سال قبل از ایجاد این وبلاگ وجود داشته و حجم مطالبش دو برابر مطالب اینجاست.
۰۱ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
به یاد آن کسى که چشم هایش برده جانم را

به یاد آن کسى که چشم هایش برده جانم را

به یاد آن کسى که چشم هایش برده جانم را
تفال میزنم هر شب مَفاتیحُ الجَنانَم را

من آن آموزگارم که سوال از عشق میپرسم
ولیکن خود نمیدانم جواب امتحانم را

کمى از درد ها را با بُتم گفتم مرا پس زد
دریغا که خدایم هم نمى فهمد زبانم را

به قدرى در میان مردم خوشبخت بدنامم
که شادى لحظه اى حتى نمى گیرد نشانم را

تو دریایى و من یک کشتى بى رونقِ کُهنه
که هى بازیچه میگیرى غرورم ، بادبانم را

شبیه قاصدک هاى رها در دشت میدانم
لبت بر باد خواهد داد روزى دودمانم را

دلم مى خواهد از یک راز کهنه پرده بردارم
امان از دست وجدانم که مى بندد دهانم را


#سیدتقی_سیدی
 
به یاد آن کسی که چشم هایش برده جانم را

۲۳ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان