تو ای تجسم شیرین آرزو با من
دلم نمیشکند تلخ تر بگو با من

خیال کن که من از پشت کوه آمده ام
بگو هر آنچه دلت خواست روبرو با من

تو نیستی که بدانی ستاره های صبور
نشسته اند چه شبها به گفتگو با من

چراغ عشق منم من کجاست عاشق محض؟
بیا بیا که بگردیم کو به کو با من

به چشم های من ایمان بیاور ای طوفان
هنوز مانده از آن شعله کور سو با من

مگر برای عبور از همیشه کافی نیست
سفر در آینه های هزار تو با من

برای نام بلندت چقدر کوتاه است
صدای بغض که مانده ست در گلو با من

دلم شکسته ولی نه! تو دلشکسته تری
چرا زبان تو باشم؟ تو خود بگو با من!

"ناصر فیض"