گویند که درویش همان عاشق مست است
خود گفته به میخانه فقط باده پرست است

من رفتم و دیدم که درآن خانه خراب است
گاهی به سجودست و گهی باده شکست است

گفتم که مگر یار ندیدی به شبستان
دلدار همان نیست که از دام برست است ؟

اینجا که به جز ساغر و ساقی نتوان دید
گفتا که مرا یار همان جام به دست است

ما در پی هر یار نگردیم به هرجای
معشوق من آن باده و آن جام الست است

در رقص سمائیم چو از خویش در آئیم
یاهو بزند آنکه ز هر دام بجست است

"رضا رضایی"