گفتم هستی؟
گفت هستم
گفتم نه واسه یکی دو روز دوستی
گفت هستم تا روزی که تمامت مال من بشه
گفتم تا همیشه؟
گفت تا آخرین قطره ی خونم
گفتم نمیتونم سربارت باشم
گفت تا همیشه با عشق کنارت میمونم‌
از خواب که بیدار شدم ، گریه امانم را ربوده بود!
خدایا وقتی نیست ، چرا در خوابم اینگونه مهربان و وفادار است؟
اویی که با بی رحمی مرا تنها گذارده بود...