می خواهم از تو شعر جهان را بنا کنم
از چشمهای تو بنویسم خطا کنم !

گفتی همیشه فاصله دورت نمیکند !
حالا که رفته ای من ِ بی تو چه ها کنم ؟!

طوفان حریم شعر دلم را شکسته است
باید که کوچ تا شب ِ بی انتها کنم !

باران همیشه بوی تو را میدهد، عجیب!
باید برای قصّۀ باران دعا کنم !

گفتی که دل به عرصۀ دریا بزن بیا
دریا شو عقدۀ ناگفته وا کنم !

پشت نگاه پنجره مردی پر از هراس !
باید تورا بهانۀ شبگریه ها کنم !

چشمان تو همیشه به من گفته عاشقی !
آغوش وا بکن که خودم را رها کنم !

در التهاب نیلی شبهای خستگی
باید هزار مرتبه ذکر خدا کنم

شاید به رحم بیاید دلش وَ بعد
از تو تمام شعر جهان را بنا کنم

"امید صباغ نو"