چو بگویم چه شود؟ باز چها خواهد شد؟
درد عشق است، نه آسان، نه دوا خواهد شد

جای آن نیست که نالم ز بی مهری و غم
این نه دردی است که درمان و دوا خواهد شد

گو تو با عشق چه کردیم که باطل گشتیم؟
چون نمازیم که بی وقت قضا خواهد شد

این چه شمعی است چو هر بار بیفروزد عشق
بال پروانه ز تن باز جدا، باز جدا خواهد شد؟

من نه آنم که کشم پای و روم سوی خودم
مثل یک موج که سوی تو روان خواهم شد

اینکه آیم به برت، هر بار و مرا دور کنی
شوق عشقی است که هر دفعه رها خواهد شد

بارالها چه بگویم؟ قبله ام رو به کجاست؟
سیل این اشک، روان سوی کجا خواهد شد؟

هر بار که رود آمده ام تا که به دریا ریزم
راه این رود ز راه من و دل باز جدا خواهد شد

بی شرح بگویم، شرح و تفسیر ندارد این عشق
رازی است در این دل که آغوش بلا خواهد شد

مهلت عاشقی ام باز تمام است، تمام!
چونکه فردا سر این دل ز تنش باز جدا خواهد شد


"حصار آسمان"