بار الهـــا
از کوی تو بیرون نرود پای خیالم
نکند فرق به حالم
چه برانی ، چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکـم بکشانی
نه من آنم که برنجــم
نه تو آنی که بـــــــــرانی
نه من آنم که زفیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گـدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد
نـروم باز به جایی
پشت دیـوار نشـینم چو گـدا برسر راهی
کس به غیــر از تــــو نخواهم
چه بخواهی ، چه نخواهی
بـاز کن در
باز کن در ، که جـز این خآنه مرا نیست پناهی