سیب من چرخیدی و با اتفاق دیگری
عاقبت افتادی اما توی باغ دیگری

قسمت تو رفتن از باغ است اما سهم من
قصه ای که می رسد دست کلاغ دیگری

بعد تو با هرکسی طرح رفاقت ریختم
تا فراموشم شود با داغ، داغ دیگری!

عشق کورم کرد و بر دستم چراغی هدیه داد
تا بیندازد مرا در باتلاق دیگری!

آنچه بعد از رفتن تو سر به زیرم کرده است
مانده ام عشق است یا ترس از فراق دیگری!

طبق قانون وفاداری به پایت سوختم!
طبق بند آخرش رفتی سراغ دیگری!



"علی صفری"