ز چه گویم، زکجا؟ قصه دراز است هنوز
من و احساس تو که، مساله ساز است هنوز

من هواخواه تو هستم تو کمی عاشق من
آه آن عشق که آن، روح نواز است هنوز

روزگاری دل من در پی چشمان تو بود
چشم زیبای تو که حادثه ساز است هنوز

یاد آن بازی لب های تو در صفحه جان
رخ زیبای تو که شعبده باز است هنوز

خاطرات خوش آن روز که باران زده بود
نم باران عجیبی که نیاز است هنوز

یادت آید ز صفا گفتی و از مهر و وفا
آن وفا گفتن تو گوش نواز است هنوز

بال پروانه از آن شعله هجران تو سوخت
ناله سر داد که پُر سوز و گداز است هنوز

می‌شود بار دگر سوی من آیی "جانم"؟
سوی من آمدنت، گر چه به ناز است هنوز