زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد‌بینی خود را شکست

من میان جسم‌ها جان دیـده‌ام
درد را افکنده درمان دیـده‌ام

دیـده‌ام بــر شاخه‌ها احساسها
می‌تپد دل در شمیم یاسها

زندگی موسیقی گنـجشکهاست
زندگی باغ تماشای خداست

گـر تـو را نور یـقیـن پیـدا شود
می‌تواند زشت هم زیبا شود

حال من ، در شهر احساسم گم است
حال من ، عشق تمام مردم است

زنـدگی یـعنـی همیـن پـروازها
صبح‌هـا ، لبـخند‌هـا ، آوازها

ای خطوط چهـره‌ات قـرآن من
ای تـو جـانِ جـانِ جـانِ جـانِ مـن

با تـــو اشـعارم پـر از تـو مــی‌شـود
مثنوی‌هایـم همــه نو می‌شـود

حرفـهایـم مـرده را جان می‌دهد
واژه‌هایـم بوی باران می‌دهـد

"شهرام محمدی" (آذرخش)
از کتاب: حوض پر از ماه بود من پر الله