حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقیقت» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۱۰ ب.ظ حصار آسمان
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش!

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش!

وقتی بچه بودم، یه پرستوی بال شکسته رو درمان کردم. بعد که رهاش کردم و موقعی که داشت ازم دور میشد، همش فکر میکردم الان برمیگرده پیشم. شاید حتی به قدر یه نگاه، یه تشکر، یه دست مریزاد... اما رفت! دور و دورتر شد تا اینکه دیگه نتونستم ببینمش. بعد از اون اتفاق، هر وقت پرستویی رو میدیدم، با خودم میگفتم شاید این همون پرستوی من باشه. هر چند میدونستم احتمال اینکه این همون باشه، خیلی خیلی کمه. 
وقتی بچه بودم، هر وقت به کلمه الرحمن الرحیم می رسیدم، حسابی منقلب میشدم و وقتی برام مشکلی پیش میومد، حس میکردم من بنده خاص خدا هستم و نمیزاره تنها بمونم و کمکم میکنه. خیال میکردم لازم نیست من کاری کنم. همین که خدا میدونه کافیه.
وقتی بچه بودم حس میکردم هر حرکت من، از خم کردن انگشتم گرفته تا یه نگاهم، میتونه روی کل دنیا تاثیرگذار باشه و خلاصه خودمو خیلی خفن میدیدم. برای همین انتظارم از خودم خیلی زیاد بود. آرزو داشتم بتونم تمام دردای عالم رو درمان کنم، تمام خرابی ها، تمام بدیها تمام رنج ها رو پایان بدم.
وقتی بچه بودم، خیال میکردم وقتی ظلمی در حق کسی میشه، خدا ساکت نمیمونه و فورا جواب اون ظلم رو میده. واسه همین وقتی کسی بهم ظلمی میکرد، منتظر بودم تا خدا جوابشو بده و ظالم رو رسوا کنه. اگر اون وسط مسطا اشکی هم میریختم که دیگه بدتر! احساس میکردم تمام فرشتگان و ملائکه همین الان دور و برم هستن!

باید زمان بگذره تا بفهمی، همه چیز قرار نیست بر وفق مرادت باشه. خدا همیشه ظالم رو تنبیه نمیکنه. گاهی توی این دنیا اصلا تنبیه نمیشه. ظلم میکنن و میرن و پشت سرشونم نگاه نمیکنن و هیچ آسمونی هم به زمین نمیاد. قرار نیست بتونی همه دردای عالم رو درمان کنی، همین که بتونی دردای خودتو درمان کنی، خیلی هنر کردی! جواب دوست داشتنت رو با قدرشناسی قرار نیست بگیری! خیلی اوقات حتی عشقت سبب آزار میشه! میبینی کلی خوب بودی و در جواب بدی دیدی! این رسم دنیاست و تا دنیا دنیاست همین بوده! علی که علی بود قدرشو ندونستن و حسین (ع) رو با 72 تن از یارانش که جزو پاک ترین بندگان خدا بودن توی کربلا سر بریدن و نه کوه ها به لرزه دراومد و نه دریاها به جوش اومد. بیشتر اوقات دعاهات مستجاب نیست و اشکات بیخودیه! بهت تهمت میزنن، خوار و خفیفت میکنن و ابرها شکافته نمیشه و ندای فرشته عذاب رو کسی نمیشنوه! کلی درس میخونی، تخصص میگیری، بعدش میبینی فلان آقازاده دیپلم ردی شده مسئول فلان پستی که اصلا لیاقتشو نداره.

گاهی اوقات شک میکنی که این دنیا خدایی هم داره؟! وقتی اجابت نشدن دعات رو میبینی، از دعا خسته میشی، از نوشتن خسته میشی. از دنیا زده میشی. شوق و ذوقی برای تشکیل زندگی و عاشقی برات نمونده. معجزه ها رو فقط در خواب میبینی. وسط اینهمه دغدغه میبینی سنت رفته بالا و دلت دیگه سمت کسی نمیره. به قول شاعر توی دوران "چفت چاردیواری" گیر کردی. عجب برزخیه این دوران! نه راه پیش داریم نه راه پس. فقط میگذرونی و توی دلت به زمین و زمان فحش میدی. اما منتظر هیچی نیستی چون دیگه اعتقادت رو از دست دادی.

اما داریم صبر میکنیم. تا بفهمیم کل جهان داره صبر میکنه و منتظره. خدا خشمشو پنهان کرده و صبر کرده، خورشید درخشانترین تلالوئش رو رو نکرده و صبر کرده. بهار زیباترین رویشش رو رو نکرده و صبر کرده. عشق، برگ برنده خودشو نگه داشته و رو نکرده. ابر هنوز قشنگترین بارشش رو نشون نداده. دعاها پشت در اجابت صبر کردن. معجزه ها منتظرن. کل جهان هستی صبر کرده و تو باید صبور بودن رو یاد بگیری. باید قوی شدن رو یاد بگیری. باید ضد ضربه بشی. ضد تهاجم، ضد شکست، ضد موشک، ضد بی صبری.

وقتی اتفاقی میفته که دوست نداری یا توقع نداشتی، گیج میشی. سرشکسته میشی. بغض میکنی، خودخوری میکنی، بی تاب میشی، حسرت میخوری. هاج و واج دنیات رو نگاه میکنی و هی میخوای تلاش کنی که اون اتفاق دلخواهت بیفته و هر چه بیشتر تلاش میکنی، دورتر میشی. یادت میره که وظیفت، انجام دادن کار درسته نه به سرانجام رسوندن هر اتفاقی. کسی که باید به سرانجام برسونه، همین حالا داره اینکارو میکنه. تشکر و قدردانی دیگران از تو، سند درست کار کردنت نیست. اجابت نشدن دعاهات، سند بد بودن و قهر بودن خدا با تو نیست. باید صبر کنی. باید تحمل کنی. باید منتظر باشی. و هر چقدر بیشتر تلاش کنی اینو نفهمی، زندگی بیشتر بهت پیله میکنه. تا بفهمی! به نفعمته با اتفاقات ساده سر عقل بیای و بفهمی. بفهمی نباید اینقدر اذیت بشی بخاطر نشدن ها و نبودن ها. وگرنه بدتر میشه. مرگ عزیزانت رو میبینی تا بفهمی بعضی چیزا وقتی از دست میره، دیگه نباید پیله کنی و باید یه سری چیزا رو بفهمی و بپذیری و فکر نکنی که همه دنیا باید تحت امرت باشه و همیشه همه چیز بر وفق مرادت. 

بگذر و بزار زندگی درسای مهمترش رو بهت بده. اگه این حرفمو الان متوجه نمیشی، پس منتظر یه سری اتفاقات بد یا ناخوشایند باش که سعی میکنن بهت بفهمونن. همه چیز صبر کردن تا تو اولین درس رو بفهمی! "صبر"
وقتی یاد گرفتی صبر کنی و توقعی از دیگران نداشته باشی و قائل به این باشی که وظیفت رو درست انجام بدی، اونوقت همه چیز شروع میشه. درها باز میشه، دعاها مستجاب میشه، بهارها رویش رو از نو شروع میکنن، تلالو درخشان خورشید رو حس میکنی. باد بهاری به وجدت میاره و دل سنگت نرم میشه. از دل مشکلات، راه نورانی عبور کردن رو میبینی و برکت از سر و روی زندگیت میباره.

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

خودت رو هیچ تصور کن و در عین حال محوریت عالم رو متمرکز روی خودت بدان! یعنی کارهات رو نشمار که بعدا بخوای بابتشون پاداش و قدردانی نصیبت بشه و خودت رو بالا و برتر تصور نکن اما از طرفی متوجه باش که کارهات تاثیر زیادی میزاره طوری که انگار کل عالم منتظرن تا تو اون راهو بری! چون واقعا همینطوره! دنیا برای هر فردی، بازآفرینی مجدد شده. یعنی دنیای من با دنیای تو فرق داره. من اگه قراره توی فلان نقطه عطف زندگیم فلان تصمیم رو بگیرم، فکرم این نباشه که حالا اون تصمیم رو نگرفتم هم عیبی نداره! دنیای باز آفرینی شده من منتظره منه تا اون راهو برم تا مراحل بعدیش رو برام رو کنه! تا از اون پیچ رد نشم، نمیتونم بعدش رو ببینم و زندگیم به بیراهه ای میره که من انتخابش نکردم. زندگی من رو در معرض انتخاب قرار میده و انتخاب نکردن، بدترین انتخابه! راه ها و کوره راه های زندگی هر کسی مختص خودشه. طوری زندگی کن که انگار تنهایی و قراره همه راه ها رو خودت تنهایی قدم بزنی و طوری زندگی کن انگار به همه روح و اجزای عالم و هستی متصلی و یه دریچه از درونت به اونها راه داره.

خورشید وقتی زیباترین تلالوئش رو نشون میده که بفهمی چی هستی و چیکار باید بکنی. که گیر نکنی توی توقع بیخودی و دلگیری از دیگران و انتظار نازل شدن عذاب الهی روی سرشون. وقتی از بهار سرمست میشی که توی راه باشی نه بیراهه. وقتی عاشق میشی که از کسی متوقع نباشی و در عین حال خودت رو متصل به تمام ارکان هستی بدونی و روح اونها رو جریان یافته در خودت بدونی. کار نکرده ی تو، ربطی به کارهای کرده و نکرده ی دیگران نداره. ببین راه تو چی میگه! وظیفه تو این نیست درس بخونی، مدرک بگیری، تخصص بگیری، پول دربیاری، خرج کنی، پز بدی، دلگرم باشی! اینا فقط فلافل فروشی های بین راهی هستن. مقصدت چیز دیگه ایه. مقصدتو گم نکنی مسافر...!

۱۴ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۱۰ ۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

#فاضل_نظری

۰۴ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۸ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
کوزه‌ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
ماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده است

گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟!
دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است

زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است

ماهی کم طاقتم! یک روز دیگر صبر کن
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است

#فاضل_نظری

۲۳ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم

ما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیست
از عمر که با نالۀ مستانه نباشیم

سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت
عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

چون می نرسد دست به دامان حقیقت
سهل است اگر در پی افسانه نباشیم

هر شب به دعا می طلبیم اینکه نیاید
آن روز که ما در غم جانانه نباشیم

#مهدی_اخوان_ثالث

۲۱ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۱۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان

ماهی! نمیر... باش که دریا بیاورم!

حالم بد است مثل عقابی که پیر شد
یا کفتری که زخمیِ پروازِ تیر شد

ابری قرار بود از اینجا گذر کند
پیمان شکست باد و نصیبم کویر شد

تا آهِ آخرین نفس، آهو امید داشت
وقتی به چنگِ تیز پلنگی اسیر شد

رودم، که در تقابل با رسم آبشار
در عینِ سربلندی خود، سربه زیر شد

بازیچه‌ی قمار و غرور و شراب و شعر
عاشق که شد به حکم دلش گوشه‌گیر شد

مردی که دل به وسعت رؤیا سپرده بود
با طعنه ای به نام حقیقت حقیر شد

ماهی! نمیر... باش که دریا بیاورم!
- دریا کجاست!؟ تُنگ بیاور که دیر شد

#پوریا_شیرانی
از کتاب #ماهی_نمیر

۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد

عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد

همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد

سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد

مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد

مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم
که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد

به من گفت ای بیابان گرد غربت کیستی؟ گفتم :
پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد

مگو شرط دوام دوستی دوری است، باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد


"فاضل نظری"

۱۲ دی ۹۵ ، ۰۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
میشه یه حقیقت تلخ رو گفت

میشه یه حقیقت تلخ رو گفت

میشه یه دروغ ساده گفت و ده نفر برات دست بزنن.
میشه یه حقیقت تلخ رو گفت و هشت نفر بهت تهمت بزنن.
ولی دو نفر برن تو فکر!

"برتراند راسل"

۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان