حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیالت» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۱، ۰۶:۳۲ ب.ظ حصار آسمان
و خداوند برای تماشای تو مرا آفرید

و خداوند برای تماشای تو مرا آفرید

1)

تنهایی
کلید خانه را دارد
هر وقت نیستی
به سراغم می آید.


2)

دلتنگی شبیه تو نیست
گاه و بیگاه در میزند
هر جا دلش خواست مینشیند
و با حسادت عجیبی
درباره تو حرف میزند...


3)

پرندگان از این دشت رفته اند
تنها یکی مانده
خیال تو!


4)

مرا «دنیا» صدا کن!
در من
هزار تولد ناتمام است
بی شمار
راه نرفته ...



5)

و خداوند
برای تماشای تو
مرا آفرید



ارسالی شما
#آرزو_نوری

۲۹ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۳۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۲۳ ب.ظ حصار آسمان
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر

قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر

مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از آنکه بگویم چه شده
در خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم
مى روم چشم ترم را به زیارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شکایت ببرم

ناممان منتسبش بود نمیدانستیم
جانمان در طلبش بود نمیدانستیم
خبر آمد همه جا شعر تو را میخواند
شعرمان ورد لبش بود نمیدانستیم

قول دادم برود از غزل آتى من
لطف کن حرف نزن قلب خیالاتى من
مشکلت با من و احوال پریشانم چیست ؟
قلب من تند نرو صبرکن آرام بایست
نفسم را به هواى نفسى تازه بگیر
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگیر
بخدا هیچ کسى مثل من آزرده نشد
مثل لب هاى تو انقدر ترک خورده نشد
هیچ کس مثل من از دست خودش شاکى نیست
از همین فاصله برگرد تو هم باکى نیست

فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف است نمى گویمشان
به خودم سیلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان که همه فریاد زدند از غم شان

پشت وابستگى ام هست دلیلى که نپرس
منم و تجربه ى طعم اصیلى که نپرس
حرف دل را که نباید بگذارى آخر
این چه چشمان شروریست که دارى آخر ؟
چشم تو روى من غم زده شمشیر کشید
قلب من یاد تو افتاد فقط تیر کشید
حمله ى قرنیه ها را نپذیرم چه کنم ؟
من اگر دست تو را سخت نگیرم چه کنم ؟
هر چه من مى کشم از این دل نامرد من است
این غزل ها همگى گوشه اى از درد من است

#سید_تقی_سیدی

۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۳ ۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
من عاشقانه وقف تو کردم بهار خویش

من عاشقانه وقف تو کردم بهار خویش

رو می کنم به عکس تو با چشم زارِ خویش
می گویمش ز قصه ی دنباله دار خویش

چندیست، با خیال تو خوابم نمی برد
در حسرت حضور توأم، در کنار خویش

رخسار سرخ من به غمت زردِ زرد شد
من عاشقانه وقف تو کردم بهار خویش

چون برگِ بی اراده به دستان سردِ باد
دل بسته ام به عشق تو بی اختیار خویش

یک دم به حال خویشم و یک دم به یاد تو
من داده ام ز دست، عنانِ قرار خویش

آشفته مانده ام، و چه آسوده رفته ای ...
من در خیال تو ، تو به دنبال کار خویش

#پریناز_جهانگیر_عصر

۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
نمی آیی؟!

نمی آیی؟!

قول دادی بیایی
اما نیامدی،
و من عادتم شد کنار ساحل قدم بزنم
سنگ جمع کنم
برای پرنده ها دانه بریزم
و خیال ببافم!

حالا
اندازه خانه ای که نداریم
سنگ جمع کرده ام
نمی آیی؟!

#رضا_کاظمی

۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
در پی لایق برو ما هم تماشایش کنیم

در پی لایق برو ما هم تماشایش کنیم

تهمت نالایقی بر ما زدی، رفتی قبول
در پی لایق برو ما هم تماشایش کنیم
 
#شاهین_پور_علی_اکبر
 
 

عزیزِ دل، تو را با خویشتن یکدل نمی بینم
به جز خونِ دل از این عشقِ بی حاصل، نمی بینم
هزاران جهد کردم تا به راهت آورم، لیکن
چه حاصل؟ چون تو را در همرهی مایل نمی بینم

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟!
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
به سان قایق سرگشته روی گردابم

توصیه : دکلمه این شعر خیلی دلنشینه. میتونین اون رو با صدای #مولود_زهتاب بشنوین. 
بشنوید:
و یا دانلود کنید: [گلهای غربت 1 - مولود زهتاب]

۰۲ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۴۸ ب.ظ حصار آسمان
بی تو دلگیرترین ثانیه ها سهم من است

بی تو دلگیرترین ثانیه ها سهم من است

آمدم تا به نفسهای تو عادت بکنم
هر نفس گرم تر از قبل صدایت بکنم

آمدم آیه شوی واژه به واژه تا من
از همه غیر تو اعلام برائت بکنم

بی تو دلگیر ترین ثانیه ها سهم من است
حقم این نیست که با گریه رقابت بکنم

کارم این است که سرگرم خیالت شَوَم و
به هر آن کس که تو را دید حسادت بکنم

" بی تو من شعر ندارم بنویسم " ٬ باید
همه ی ثانیه ها ذکر مصیبت بکنم

منتظر باشم و یک هفته به پایان برسد
گله از تلخی و بی رحمی ساعت بکنم

جمعه یعنی دلم از غصه بگیرد اما
به همین بودنت از دور....قناعت بکنم

#پویا_جمشیدی

۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۴۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۰۶ ب.ظ حصار آسمان
جای لب تو مانده بر این ساغر خالی

جای لب تو مانده بر این ساغر خالی

در قایق سرگشته‌ی این ماه هلالی
من هستم و یاد تو و دریای خیالی

این گوشه همان گوشه و این میز همان میز
جای لب تو مانده بر این ساغر خالی


"عمران صلاحی"
تهران – 84.02.23
از کتاب: پشت دریچه‌ی جهان

۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۶ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان