حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیر رسیدن» ثبت شده است

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست !

آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست !

مات چشمان توأم؛ اما دلم درگیر نیست
از تو ای یوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیست

این شکاف پشت پیراهن شهادت می دهد
هیچ کس در ماجرای عشق بی تقصیر نیست

از تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی: رفیق !
آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست !

هر زمانی روبروی آینه رفتی بدان
در پریشان بودنت این «آه» بی تاثیر نیست

قلب من! با یک تپش برگشت گاهی ممکن است
آنقدر ها هم که می گویند گاهی دیر نیست

#حسین_زحمتکش

۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
سالها بعد که داماد خانواده ای شدی

سالها بعد که داماد خانواده ای شدی

سالها بعد که داماد خانواده ای شدی...
درست همان موقع که برای خودت خانواده ای تشکیل داده ای و مردِ زندگیِ همسرت شده ای...
همان سالها وسطِ تمامِ خستگی هایت ناخواسته یادِ من و دوست داشتنم می افتی...
یادت می افتد که چه خوب بلدت بودم و میدانستم چگونه خستگی هایت را فروکش بکنم...
به همسرت نگاه میکنی...
در رفتارش،درنگاهش دنبالِ من میگردی...
دنبال توجه هایم...
دلت برای دوست داشتن های زیادم...
دلت برای دلنازکی هایم...
دلت برای گوش به فرمانت بودن هایم...
دلت برای یکرنگی هایم...
دلت برای شیطنت و بچه بازی هایم تنگ میشود...
از نگاهِ سردی که داری تعجب میکند...
می آید کنارت مینشیند و دستهایت را میگیرد و دلیل سردی دستانت را میپرسد...
و تو ناچارا لبخندِ مصنوعی تحویلش میدهی و میگویی:
عزیزم...اشتباه میکنی!
بغضت را قورت میدهی و یادت می افتد که آن روزها برای خوب شدن حال و احوالت چه ها که نمیکردم...
تازه متوجه میشوی دلت یک عمر احساس را به قلب من بدهکار است...
تازه متوجه میشوی که با قلبِ ویرانه ام چه کرده ای...
تازه میفهمی که هیچکس به اندازه ی من بفکرِ حالِ دلت نیست...
پشیمان میشوی اما چه سودی دارد...
آنموقع برای این فکرها خیلی دیر شده است
دلت پیش من است اما...
نمیتوانی برگردی و بدرفتاری هایت را،بی توجهی هایت را،قلبی که تکه تکه اش کردی را، نبودن هایت راجبران کنی...
شب و روزت را گم میکنی...
درست مثلِ من که شبهایم با سردی تمام به صبح میرسد...
درست مثلِ من که نمیتوانم دیگر دلم را به احدی بسپارم،
توهم در آغوشِ دیگری با یادِ من بخواب میروی...
 

#المیرا_دهنوی

۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان

ماهی! نمیر... باش که دریا بیاورم!

حالم بد است مثل عقابی که پیر شد
یا کفتری که زخمیِ پروازِ تیر شد

ابری قرار بود از اینجا گذر کند
پیمان شکست باد و نصیبم کویر شد

تا آهِ آخرین نفس، آهو امید داشت
وقتی به چنگِ تیز پلنگی اسیر شد

رودم، که در تقابل با رسم آبشار
در عینِ سربلندی خود، سربه زیر شد

بازیچه‌ی قمار و غرور و شراب و شعر
عاشق که شد به حکم دلش گوشه‌گیر شد

مردی که دل به وسعت رؤیا سپرده بود
با طعنه ای به نام حقیقت حقیر شد

ماهی! نمیر... باش که دریا بیاورم!
- دریا کجاست!؟ تُنگ بیاور که دیر شد

#پوریا_شیرانی
از کتاب #ماهی_نمیر

۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۳:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۲۰ ب.ظ حصار آسمان
در کنار کسی که نیست زندگی میکنم ...

در کنار کسی که نیست زندگی میکنم ...

دست‌هایم را دور خودم حلقه زدم، حس می‌کردم بعد از مدت‌ها خودم را می‌بینم. سرد بودم، خیلی سرد. انگار سال‌ها کسی از من بیرون رفته باشد.
مادربزرگ همیشه می‌گفت: «ناشکر نباش، ممکن بود اتفاق بدتری بیفتد».
راست می‌گفت. از این بدتر هم می‌توانست اتفاق بیفتد. مثلا اینکه هیچوقت نمی‌آمدی. مثلا اینکه هرگز نمی‌دیدمت. مثلا اینکه حتی یک‌بارهم اسمم را صدا نمی‌زدی. من باید آدم خوشبختی بوده باشم که توانستم با تو قدم زدن را تجربه کنم.
که روزها به تو فکر کردم، که زمانی به من فکر می‌کردی.
نمی‌دانم آدم‌ها دقیقا از چه لحظه‌ای با هم غریبه می‌شوند، نمی‌دانم دقیقا از چه روزی دیگر نگران هم نیستند، اما تو هرچقدر هم که دورتر بروی، هرچقدر هم که نباشی، نمی‌توانی از خاطراتم گم بشوی. من می‌دانم و تو، حالا که می‌روی، دیگر هیچ‌کس نمی‌فهمد که زمانی من، پیدای پنهان در نوشته‌هایت بودم.. بودم!؟
 
«یک روز باید دست خودت را بگیری، آرزوهایت را کنار بگذاری و سال‌ها در کنار کسی که نیست زندگی کنی»

 

#پویا_جمشیدی

 

  • پی نوشت1:

    تنهایی؛
    تنهاترین بلای بودن نیست!
    چیزهای بدتری هم هست مثل دیر آمدن! دیر آمدن!

    #چارلز_بوکفسکی

  • پی نوشت 2:

    نمیخواهد به خاطر من به کل دنیا پشت کنی!
    همین که با آمدنت، به بدترین کابوس زندگی ام تبدیل نشوی، کافیست!

    #ناشناس

  • پی نوشت 3:

    در به در، بی خانمان باش، بهتر است از آنکه روزی
    خانه باشد، سقف باشد، گم کنی همخانه را

    #باقر_دیلمی

  • پی نوشت 4:

    رسول این زمان منم! گواه من، همین که من
    به هر چه دست می زنم بدل به هیچ می شود

    #یاسر_قنبرلو

۰۶ تیر ۹۶ ، ۲۲:۲۰ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ب.ظ حصار آسمان
ما دیر رسیدیم به هم

ما دیر رسیدیم به هم

ما دیر رسیدیم به هم
خیلی دیر
آنقدر که پاهایم برای رسیدن به تو
می دود اما نمی رسد
دستانم
دل آشفتگی هایم را
در دل شب تاب می دهد
تا آرام گیرم

چشمانم
همیشه نگران احساس توست
و طفلک دلم
مدام غم دوست داشتنت را
به جان می خرد

نازنینم
کمی از مهرت را برای من نگه دار
من تمام جانم را
برایت کنار گذاشته ام

"سارا قبادی"
 شانه هایم گل داده اند

۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۴ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
یک روز من سکوت خواهم کرد

یک روز من سکوت خواهم کرد

تو سکوت می کنی
فریاد زمانم را نمی شنوی
یک روز من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز برای اولین بار
مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید

"حسین پناهی"

۲۰ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۰۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
امان از زن ها که همیشه دیر حاضر می شوند !

امان از زن ها که همیشه دیر حاضر می شوند !

من برای دوست داشتنت
مدت هاست آماده ام
اما
امان از تو
امان از زن ها
که همیشه
دیر حاضر می شوند

"شهریار بهروز"

۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان