حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زانوی غم» ثبت شده است

سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ حصار آسمان
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد

قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد

خواستم دیر کنم دل نگرانم باشی
دست افتاده به دور چمدانم باشی!

تا ته جاده ی پاییز دویدم که شبی
به "زمستان" برسم تا "اخوانم" باشی

تا ته جاده ی پاییز تحمل کردم
زرد ماندم که تو یلدای خزانم باشی

به تماشای گل از دور قناعت کردم
قسمت این بود که در حد توانم باشی

قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد
شاهد کاستی و ضعف زبانم باشی
...

دو سه کبریت ته قوطی عمرم مانده
کاش تا دست به بعدی برسانم، باشی..


"علی صفری"

۰۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۹ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ حصار آسمان
شبت خوش باد من رفتم

شبت خوش باد من رفتم

کجایی؟ ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم

نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم

ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم

تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم

مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
بماندم عاجز و مضطر، شبت خوش باد من رفتم

بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر ، شبت خوش باد من رفتم

منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم

مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم

همی گفتم که: ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم

عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد دل:
کجایی؟ ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم

"شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر" متخلص به "عراقی"

۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۹ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان