حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سرد شدن» ثبت شده است

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
ایستاده ام پای دوست داشتنت! - دست نوشته

ایستاده ام پای دوست داشتنت! - دست نوشته

مثل ایستادن گلوله
در قلب سربازی که به احترام وطن ایستاد
ایستاده ام!
پای دوست داشتنت!
 
#احسان_قربانیان



دلم برای هر دویمان می سوزد!!
هر دو عاجز مانده ایم!
من، از شنیدن دوباره نامم از زبان تو
تو، از بیرون راندن عشقت از دل من

و چه رنجی می برد عشق از این گیر و دار ما

بیا تازه کار بودنمان را به رخ دنیا نکشیم
بگذار فکر کنند قبل از آدم و حوا این ما بودیم که عشق را به ناممان زده اند
بیا فکری به حال ماهی های این حوض خشکی زده بکنیم ...
اصلا چشمانت را ببند و گوش دلت را بسپار به صدای خدا
عشق از اوست و او از عشق
مگر میشود نفهمد راه کدام است و چاه کدام؟
از قلب تو، از قلب من، تا خدا یک راه میانبر هست ...
باور کن!
بگذار از آن راه بازگردیم به آغوش خدا
بگذار که عشق مسئله هایمان را حل کند
بگذار این گره های کور به دستان صبور او باز شود
مگر به عقده گشایی های #حضرت_عشق نرسیده ای؟


#حصار_آسمان

۰۳ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
سالها بعد که داماد خانواده ای شدی

سالها بعد که داماد خانواده ای شدی

سالها بعد که داماد خانواده ای شدی...
درست همان موقع که برای خودت خانواده ای تشکیل داده ای و مردِ زندگیِ همسرت شده ای...
همان سالها وسطِ تمامِ خستگی هایت ناخواسته یادِ من و دوست داشتنم می افتی...
یادت می افتد که چه خوب بلدت بودم و میدانستم چگونه خستگی هایت را فروکش بکنم...
به همسرت نگاه میکنی...
در رفتارش،درنگاهش دنبالِ من میگردی...
دنبال توجه هایم...
دلت برای دوست داشتن های زیادم...
دلت برای دلنازکی هایم...
دلت برای گوش به فرمانت بودن هایم...
دلت برای یکرنگی هایم...
دلت برای شیطنت و بچه بازی هایم تنگ میشود...
از نگاهِ سردی که داری تعجب میکند...
می آید کنارت مینشیند و دستهایت را میگیرد و دلیل سردی دستانت را میپرسد...
و تو ناچارا لبخندِ مصنوعی تحویلش میدهی و میگویی:
عزیزم...اشتباه میکنی!
بغضت را قورت میدهی و یادت می افتد که آن روزها برای خوب شدن حال و احوالت چه ها که نمیکردم...
تازه متوجه میشوی دلت یک عمر احساس را به قلب من بدهکار است...
تازه متوجه میشوی که با قلبِ ویرانه ام چه کرده ای...
تازه میفهمی که هیچکس به اندازه ی من بفکرِ حالِ دلت نیست...
پشیمان میشوی اما چه سودی دارد...
آنموقع برای این فکرها خیلی دیر شده است
دلت پیش من است اما...
نمیتوانی برگردی و بدرفتاری هایت را،بی توجهی هایت را،قلبی که تکه تکه اش کردی را، نبودن هایت راجبران کنی...
شب و روزت را گم میکنی...
درست مثلِ من که شبهایم با سردی تمام به صبح میرسد...
درست مثلِ من که نمیتوانم دیگر دلم را به احدی بسپارم،
توهم در آغوشِ دیگری با یادِ من بخواب میروی...
 

#المیرا_دهنوی

۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست

در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست

در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است

دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است

اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است

آگاهی از درون تو یک آرزوی دور
چون کشف غارهای بدون دهانه است

جریان عشق در تو شبیه غزل ثقیل
در من ولی به سادگی یک ترانه است

در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست
چکش زدن به آهن سرد احمقانه است

#جواد_منفرد

۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
واقعا دوستت دارم گرچه شاید گاهی چنین به نظر نرسد

واقعا دوستت دارم گرچه شاید گاهی چنین به نظر نرسد

واقعا دوستت دارم
گرچه شاید گاهی
چنین به نظر نرسد
گاه شاید به نظر رسد
که عاشق تو نیستم
گاه شاید به نظر رسد
که حتی دوستت هم ندارم
ولی درست در همین زمان هاست
که باید بیش از همیشه
مرا درک کنی
چون در همین زمان هاست
که بیش از همیشه عاشق تو هستم
ولی احساساتم جریحه دار شده است
با این که نمی خواهم
می بینم که نسبت به تو
سرد و بی تفاوتم
درست در همین زمان هاست که می بینم
بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می شود
اغلب کرده تو ، که احساسات مرا جریحه دار کرده است
بسیار کوچک است
ولی آن گاه که کسی را دوست داری
آن سان که من تو را دوست دارم
هر کاهی کوهی می شود
و پیش از هر چیزی این به ذهنم می رسد
که دوستم نداری
خواهش می کنم با من صبور باش
می خواهم با احساساتم
صادق تر باشم
و می کوشم که این چنین حساس نباشم
ولی با این همه
فکر می کنم که باید کاملا اطمینان داشته باشی
که همیشه
از همه راه های ممکن
عاشق تو هستم

#پابلو_نرودا

۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته درین بغض درنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین؟
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت اینگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانهِ تنها، دل تنگ

#فریدون_مشیری
⭐️شعر ستاره دار حصار آسمان
باز نشر شده

۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۲ ق.ظ حصار آسمان
این خاطره جان میدهد برای ذوق مرگ شدن!

این خاطره جان میدهد برای ذوق مرگ شدن!

من که کاری به کار کسی نداشتم !
انتهای خیابان پاییـز
نشسته بودم
شعرم را مینوشتم
از راه که رسیدی ..
اصلا مشخص بود
با قصد و ‌غرض آمده‌ای
حالا خوب شد؟
عاشقت شدم …
راحت شدی …؟

 

چیز زیادی از او نمیخواستم
گفتم همین قدر بمان که یک خاطره ی کوچک بسازیم،
بعد برو...
عجله داشت انگار!
ساعتش را نگاهی کرد و گفت...
خب،
بگو خاطره ات را ،تا بسازیمش!
گفتم زیاد وقتت را نمیگیرم
همین قدر کنارم بمانی
که عصر یک پنجشنبه ی سرد پاییزی
همین طور که برایت انار دانه میکنم و دیکته ی دخترمان باران را میگویم!
صدا بزنم...
راستی عیال!
نظرت چیست فردا آش رشته بپزیم!
با پیاز داغ و کشک فراوان!
همان طور که ناخن هایت را فوت میکنی
تا لاک هایش خشک شود بگویی
تا آشپزش که باشد؟
میگویم
یک آش تو با آن چشمها پختی برایمان
با دو،سه متر روغن رویش!
که سالهاست میخوریم و...
به به!
به به!
این یکی آش با من!
خندید،ساعتش را نگاه کرد و گفت...
تمام شد؟
گفتم...
بله!
فقط...
میشود این جای خاطره که رسیدی
همزمان با فوت کردن ناخن، یک چشمک هم بزنی؟
گفت چرا...
گفتم نمیدانی اما...
این خاطره جان میدهد برای ذوق مرگ شدن!

۲۷ تیر ۹۶ ، ۰۲:۲۲ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
چند دل نوشته

چند دل نوشته

💠 1 💠

جلوی آینه بایست
رو به روی خودت
و در فکر
به این نگاه کن
که مردان آهنین چگونه باید
زیباییت را در حرکت یک ضرب تحمل کنند
 
این چشمانت را برای دیدن گذاشته اند،نه جنگیدن
تو با چشمان مسلحت
چگونه حامی صلیب سرخ وُ صلیب عیسی ای
که تمام نگاه ها را به خودت میخکوب می کنی
 
چه با من،چه بی من
من،من نیستم دیگر حالا
مِن مِن
زیر این حجم-خالیِ-نبودن طبیعی ست
طبیعی ست
که پرتقال ها دلشان خون باشد
تو روی زمین وُ
آسمان سهم آنها
باز تو
باز زیباییت دیده می شود
ای جلوه ی جیوه ای
 
جلوی آینه بایست
روبه روی خودم
که تمام قد
از آن توام
و از این راز برایم پرده بردار
که چرا
که چگونه
وقتی تمام آینه ها می شکنند
از زیبایمان کاسته می شود 

 
#امیرحاجی_زاده

ادامه مطلب...
۱۰ تیر ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان