حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سنگی برای صبوری» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
این بود زندگی؟

این بود زندگی؟

روزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟!

"حسین پناهی"

۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۰ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
صبوری کردنش با من

صبوری کردنش با من

بنا کن رسم دلداری، دل و جان دادنش با من
بده پیغام خود از دور اشارت کردنش با من

بسوزان هرچه میخواهی ولی دل را نوازش کن
بپا کن آتش عشقت، سیاوش بودنش با من

رها کن دود آتش را ولی یاد مرا هرگز
سیه کن آسمان با دود، نیلی کردنش با من

تو و دل دادن دریا، من و دنیایی از رؤیا
بزن کشتی به طوفانها به ساحل بردنش با من

ز هر دردی دری بگشا به هر آهنگ شادی کن
بزن بر تار و پود دل، مرتب کردنش با من

بمان بیدل ، بگو از دل، دل از دلواپسی کم کن
تو وا کن سفره ی دل را صبوری کردنش با من

"احمدرضا کاظمی"

۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ب.ظ حصار آسمان
دلت که گرفت - دست نوشته

دلت که گرفت - دست نوشته

دلت که گرفت
به کسی نگو
بگذار تمامی غم هایت با اشک هایت فرو ریزند
دلت که گرفت
به خودت پناه ببر
مبادا اجازه دهی دستان دیگری
تسلایت دهند
به یاد بیاور حضور این دستان همیشگی نیست
به یاد بیاور همین دستانی که امروز رهایت کردند نیز روزی برای تسلا آمده بودند
دلت که گرفت
بغضت را رها کن در تنهایی و خلوتت
یاران همیشه یار نیستند
بگذار رازهایت برای همیشه راز باقی بمانند
که کسی محرم اسرار نیست
در این
زمانه ی غریب
محرمان امروز نامحرمان فردایند
و سنگی برای صبوری باقی نمانده
سنگ صبوران کلید به دست در کمین نشسته اند
که مُهر بگشایند از درد دل هایت
تا سنگی شوند و ببارند بر دل غمبارت
دلت که گرفت
فریاد کن در سینه ات
بگذار این درد در سینه ات بپیچد
مبادا اجازه دهی
راهی به بیرون بیابد
بگذار برای همیشه در تو باقی بماند
دلت که گرفت…


"حصار آسمان"

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان