حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شک و یقین» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
من همانم که شدم باعث آشفتن خویش

من همانم که شدم باعث آشفتن خویش

زخم داریم هم از دوست هم از دشمن خویش
دست باید بکشیم از همه جز دامن خویش

شک ندارم به تلنگر زدنی می شکند
کوه دردی که من اندوخته ام در تن خویش

میپذیری اگر از من دل دیوانه بدان
من همانم که شدم باعث آشفتن خویش

دور و بر پر شده از دوست و من تنهایم
سر فرو بردم از اندوه به پیراهن خویش

ما سبک سر تر از آنیم که پنداشته ای
مست بودیم و نشستیم به فهمیدن خویش

نخ نما می شود این سینه و از ناچاری
وصله باید بزنم بعد تو با سوزن خویش

آنچه پیداست در آیینه فقط ظاهرم است
روزگاریست که نشناخته ام دشمن خویش

#سعید_شیروانی

۱۸ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
چیزی گفتی عزیزم؟

چیزی گفتی عزیزم؟

می شود وقتی دارم یواشکی
توی جیب پیراهنت دنبال حواسم می گردم
بی هوا ببوسی مرا!
ضعف کنم بروی برایم آب بیاوری،
بگویم اول خودت کمی بچش!
بگویی چرا؟
بگویم آب قند لازمم!
می شود هر کدام از کشوهای میزم را باز می کنم
ببینم نشسته ای و ناخن هایت را لاک می زنی!
می شود وسط یکی از عاشقانه هایم
دراز بکشی و بگویی چهار دیواری اختیاری!
می شود نیمه شب بیدارم کنی و بگویی
یک بوسه بدهکار بودی وقت تسویه حساب است!؟
می شود!؟
شک نکن!
کار سختی نیست...
کافی ست همان جا که هستی و این جملات را می خوانی
چشم هایت ببندی و دلت را هوایی کنی!
کافی ست زیر لب بگویی دوستم داری تا ببینی
دستم توی جیبت دنبال یک حواس گم شده می گردد!
ببینمت...
چیزی گفتی عزیزم؟
 
#حامد_نیازی
(نامه های سوخته)

۱۳ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
سوختم، شکر خدا عشقت مدار کوچکی ست

سوختم، شکر خدا عشقت مدار کوچکی ست

رفتن ما اتفاق ناگوار کوچکی ست
بازمی گردیم روزی، روزگار کوچکی ست

می گذاری گاه دور از تو جهان را حس کنم
لطف یا قهر است این؟! دورم حصار کوچکی ست

با مرور دوستی هایم به من اثبات شد
هر که جز تو دوستم شد، دوستدار کوچکی ست

در تو من دنبال چیزی ماورای شهرتم
شاعرت بودن برایم افتخار کوچکی ست

من برای عشق می میرم، برای شعر نه!
دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

چون "عطارد" گرد تو بیش از همه چرخیده ام
سوختم، شکر خدا عشقت مدار کوچکی ست

بارها از پیش رویت رد شدم صیاد پیر
می پسندیدی نمی گفتی شکار کوچکی ست

بعد ساعت ها نگاه و ذوق و ترس و شرم و شک
انتظار یک تبسم، انتظار کوچکی ست

با دعا شاید به دست آوردمت؛ چون با دعا
دستکاری کردن تقدیر کار کوچکی ست

#کاظم_بهمنی

۰۳ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ حصار آسمان
عشق، یک سوء تفاهم بوده است!

عشق، یک سوء تفاهم بوده است!

مثل یک زخم سیاه و کاری ام
که به دریای نمک افتاده ام
بین ارکان نمازی بی وضو
در وجودِ تو به شک افتاده ام

آه اگر چیزی نگفتم تا به حال
وحشتم از حرفِ مردم بوده است
من یقین دارم که عاشق نیستم
عشق، یک سوء تفاهم بوده است!

چاه چشمت عمق چندانی نداشت
غرق بغضم کرد - یک حفره - مرا
من به تو اسلام آوردم ولی
گریه در می آورد کفر مرا!

در قنوتی به بلندای نگاه
زیر بارِ ( ربّنا ) دستم شکست
عشق بعد از تو ( سلامی ) سرد شد
دل به هر آیینه ای بستم شکست

دستم از دستم رها شد! گم شدم!
در شلوغی های ( الرّحمن ) تو
خسته ام از جاده بی انتهات
خسته ام از دوربرگردان تو

می دوم بی اختیار و بی هدف
جبر، خود را زیرِ گوشم ذکر کرد
زندگی جاری ست امّا لحظه ای
کاش می شد ایستاد و فکر کرد!


"یاسر قنبرلو"

۰۵ دی ۹۵ ، ۱۹:۰۵ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
گیسوانت را بپیـــچ این بار دور گردنــــم

گیسوانت را بپیـــچ این بار دور گردنــــم

انتهــــای شک اگـــر انکار باشد بهتــر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است

مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هـــر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است

هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را
در کنــــار صدق اگــــر مکار باشد بهتــــــر است

بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیـم
راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است

روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد
جای چشــــم پنجره دیوار باشد بهتر است

بوسه با اکراه شیرین تر از آغوش رضاست
گاه جـای اختیـــار اجبار باشد بهتــر است

بوســه هــــای مخفیانه غالبا شیریـــــن ترند
پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است

در کنارم در امانـــی از گـــــزند روزگار
گل میان بازوان خار باشد بهتر است

گیسوانت را بپیـــچ این بار دور گردنــــم
گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است

تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتـر است

چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائمـــا در حسرت دیدار باشد بهتر است

شکوه های کهنه اما چــون لحافـــی چرکمُرد
بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است

قیمت دنیــــای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است


"اصغر عظیمی مهر"

۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۷:۰۰ ۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان

ما گرفتیم آنچه را انداختی

مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای

گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها
و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد

پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت
خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

خیابان ها وماشین های سر در گم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

ادامه مطلب...
۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۰ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان