حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۲ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۹:۱۷ ب.ظ حصار آسمان
به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل! - دست نوشته

به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل! - دست نوشته

انسان، این اشرف مخلوقات، کسی که تمام دنیا و کائنات برای او به وجود آمده. آری... تمام ستارگان و کواکب، تمام کهکشانها و ابر سیاهچاله ها و آنچه که در میان و بیرون آنهاست. انسان را آفرید و راهنمای او شد و هرگز او را رها نکرده است. در هر حالتی و هر ساعتی با اوست و تا انسان او را بخواند، اجابت خواهد کرد. باید پذیرفت که مقصد و مقصود خداوند از آفرینش انسان این نبوده که به بهشت یا جهنم ختم شود و جاودان در آن باشد. حتما انسان چیزی در دنیا دید که در عالم لاهوت با خداوند عهد بست تا به این دنیا بیاید. آری زندگی جاودان چیزی بود که انسان آنرا در آرزوهای خود می دید  و این میسر نبود جز با آمدن به عالم ناسوت. پس با خدا و پیامبران و امامان عهد بست و راهی ناسوت شد. عهدی که خداوند در قرآن از آن نام می برد، همان عهد است. (اوفوا بعهدی، اوف بعهدکم). حالا این انسان، نه تنها عهد خویش را فراموش کرده، بلکه راه را نیز از یاد برده است و بیشتر اوقات از خود می پرسد، من اصلا چرا به دنیا آمدم؟

باید پذیرفت که این دنیا در عالم خداوند تبارک هیچ اهمیتی ندارد. تنها اهمیت این دنیا، نقش تربیتی آن است. ظواهر فریبنده، دو راهی های سرنوشت ساز، تصمیمات کوچک و گاهی بزرگ، راه و روشی که انسان در زندگی در پیش می گیرد، اختیار و اراده، تمایلات درست و اغلب نادرست، اتفاقات خوشایند و ناخوشایند، همه و همه تنگناهایی را ایجاد میکنند که انسان مجبور شود بر اساس قدرت اراده و اختیارش، راهی را برگزیند یا بسازد. بازی نیست! همه چیز برنامه ریزی شده است. بالاخره عهدی که انسان بر گردن دارد، باید در بوته آزمایش گذاشته شود تا مشخص گردد تا چه میزان بر عهد خود پایبند است.

همیشه در زندگی ما اتفاقاتی میفته که انتظارشو نداریم. انتظار ما اینه، تا کسی با ما بدی کرد، فورا چوبشو بخوره. تا کسی حق ما رو خورد، فورا کله پا بشه. تا خوبی کردیم، فورا دعامون مستجاب بشه. و اگر خوبی کردیم، با ما خوبی بشه. انتظار داریم دو دو تا بشه چهارتا. باید به عشقمون برسیم چون خیلی دوستش داریم. باید موفق بشیم چون خیلی درس خوندیم. باید به فلان موقعیت برسیم چون خیلی براش برنامه ریزی کردیم. ولی این اتفاق نمیفته. و انتظار اینکه همیشه اوضاع بر وفق مراد باشه، فقط از کسی برمیاد که هنوز در افکار ناپخته و دنیا ندیده ای به سر میبره. غافل از اینکه اینها همون تنگناها و نقاط عطف زندگی هستن. همون جاهایی که قراره چیزی یاد بگیریم که برای یاد نگرفتنش خیلی تلاش کردیم و هر چه بیشتر تلاش کنی، بیشتر باید درد بکشی تا یاد بگیری! تو تلاشتو بکن و کاری که میدونی درسته رو انجام بده و کاری به نتیجه نداشته باش.


افکار کودکی زیباست و متعالی و همین باعث میشه خیلی دوستشون داشته باشیم و آرزو بکنیم که ای کاش دوباره به کودکی برمیگشتیم. فکر میکنیم اگر با دردهای این دنیا آشنا بشیم، معصومیت و سادگی افکار کودکی رو از دست دادیم اما با گذشت زمان متوجه میشیم که همه اینها برنامه ریزی خداست. خواسته تغییر کنی و بهتر بشی. بدی رو ببینی و انتقام نگیری. ببخشی و بگذری. چشم بپوشی و قانع باشی. چشم امیدت رو از هر کسی غیر خودش قطع میکنه تا بفهمی هیچکس جز خودش نمیتونه برات کاری کنه. نعمت ها رو ازت میگیره تا بفهمی هیچ چیز در این عالم مال خودت نیست و نباید به داشتنش مغرور بشی. حتی دستت و پاهات یه روزی دیگه ازت فرمان نمیبرن و روزی حتی بر علیه خودت شهادت میدن. همه چیزهایی که داری، امانت خداست برای رسیدن به مقصد و مقصودت.


خدا هرگز رهات نکرده. او ندای ندادهنده رو میشنوه و لبیک میگه. هر گاه در زندگیت به تنگنایی سخت برخوردی، باهات بوده. هر گاه احساس میکردی درهای آسمان به روی تو بسته شده و صدای تو رو کسی نمیشنوه و دعاهات بی اجابت رها شدن، اینو بدون که اونجا یه نقطه روشنه که خدا خواسته اینطور فکر کنی تا ببینه واکنشت چیه. چیکار میکنی. آیا بد و بیراه میگی و دستمال رو پرت میکنی وسط زمین، یا صبر میکنی و تلاش میکنی که در عین اینکه تمام شرایط کندن و بد شدنت فراهمه، بد نشی و دستات رو به سمت خودش بلند میکنی و همچنان بهش امید داری؟ این حرفا الان گفتنش خیلی آسونه ولی وقتی شرایط سخت میشه، بیشتر شبیه یه شوخیه بیجاست. قبول دارم شرایط سختی توی زندگیت پیش میاد. روزهایی که اصلا حالت از دنیا بهم میخوره. روزهایی که ممکنه خیلی هم به درازا بکشن و تا سالها امتداد داشته باشن. نگه داشتن امید و ایمان در این شرایط خیلی سخت به نظر میاد. حتی ممکنه وا بدی و تحملت رو از دست بدی. اما اینو یادت باشه، همه این شکست ها و موفقیت ها، درسی برات دارن که اگه یاد نگیری، مجبوری مجددا تکرارشون کنی. اینجا نه شکست و نه موفقیت موضوعیتی نداره. هر دو برای رشد تو هستن. موفقیتی که تو نتونی ازش چیزی یاد بگیری، مفت نمی ارزه و شکستی که تو ازش چنتا چیز خوب یاد بگیری، خودش موفقیت بزرگیه.


حالا در برابر خدا سر تسلیم فرو میارم و معذرت میخوام که ناشکری و ناصبری کردم و بر تصمیم و حکمتش گستاخی کردم. هر دردی که او میده، عین دواست. اینو با اطمینان میگم! یه چیزی هم بگم اینکه هرگز سعی نکن توضیحی برای اتفاقات زندگیت پیدا کنی! چون جوابی براش پیدا نمیکنی مگر اینکه ازش رد بشی و مدت ها بعد بفهمی جریان چیه و چرا باید این شرایط پیش میومد. تمام این اتفاقات برای پر کردن نقاط ضعف ما و رشد و کمال ماست.


هیچ چیزی برای خدا نه زوده و نه دیر. زمان برای خدا معنایی نداره. ما رو آورده تا بهمون یاد بده، مثل صخره در برابر حوادث و تمایلات قوی و مستحکم بشیم. همه چیز گذراست. نه روزهای سخت ماندنی هستن نه روزهای آسان و دلخواه. هدف خداوند در این فراز و فرود ها تعلیم ماست. تو باید زندگی کنی و اونم به طور کامل. زندگی کردن یعنی لمس آنچه خدا به ما داده! یعنی همه جنبه های زندگی رو کشف کنی. کتاب بخون، ورزش کن، بفهم دنیا داره چطوری کار میکنه و همه این چیزای دور و برت برای چی ساخته شدن و به چه هدفی در دسترس تو قرار دارن. فقط استفاده کننده نباش. ذهنت رو یه لحظه آسوده نزار. یه کاردستی درست کن. برو آموزش یه مورد جدید رو تماشا کن. دنبال جواب یکی از سوالاتت بگرد و پیداش کن. نقاط ضعفت رو پیدا و درست کن. اینها ماموریت تو در زندگیه. شناخت تمام اونچه دور و بر تو میگذره. شناخت خودت و در نهایت شناخت خدا

به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم

#سعدی

۲۸ آذر ۰۰ ، ۲۱:۱۷ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۶ ب.ظ حصار آسمان
سوره توبه رسیده ست به بسم الله اش!

سوره توبه رسیده ست به بسم الله اش!

پشیمانی. کلامی که گاه شیرین و گاه دردناکه. بعضی ها اعتقاد دارن باید از همه فاصله بگیرن و فکر میکنن انسانها به دور از همدیگه میتونن به اون جنبه پررنگ و خیلی عالی وجودشون برسن. خیلی از خصوصیات انسانی که جزء شخصیت ما محسوب میشن، در جامعه و در میان جمع معنا پیدا میکنن. بخشش، وفاداری، مهربانی، سخاوت، صداقت، شرافت، درستکاری، پاکدامنی، عشق و ... بدون حضور در اجتماع، اصلا معنایی ندارن! به چی کسی میخوای راست بگی، به کی میخوای وفا کنی، کی رو میخوای ببخشی، به چه کسی میخوای عشق بورزی، وقتی تنهایی؟! باید در اجتماع قرار بگیری و باید روی اعصابت رژه برن و بر خلاف میلت حرکت کنن تا میزان صبر، بخشش، صداقت، درستکاری و ... خودت رو بتونی بسنجی!

و اما پشیمانی! پشیمانی همون چیزیه که به قول جبران خلیل جبران، "او شبانگاهان ناخوانده در را می کوبد، تا مردمان بیدار شوند و بر خود بنگرند". آیا برای پشیمان شدن و بازگشتن، نیازی هست در اجتماع باشیم؟ جواب اینه که تا در اجتماع نباشیم، پشیمانی ما بر گناهانمان نمی چربد! و تصمیمی برای بازگشت نخواهیم داشت. باید با عواقب عملمون به طور کامل روبرو بشیم تا بفهمیم چه کار کردیم و این کار توسط انسانی شبیه خودمون انجام خواهد شد. حقی رو میخوریم، و حقمون خورده میشه! دلی رو میشکنیم، و دل آرزده خواهیم شد! این برای شروع... اما در ادامه آیا نیازی برای حضور در اجتماع داریم؟ برای جبران و بازگشت، آیا نیاز هست وارد مردم بشیم یا به تنهایی باید انجامش بدیم؟

پشیمانی یعنی، از عملی که انجام دادیم، شرمنده باشیم، و بخواهیم که جبران کنیم! جبران یک عمل، در تنهایی چطور ممکنه؟ چطور ممکنه در تنهایی، دلی که شکستیم رو ترمیم کنیم؟ یا حقی که خوردیم رو برگردونیم؟ شدنی نیست. پس اینقدر به دنبال تنهایی نگردیم. 

ماجرای عجیبی در کتاب "تو همه اندیشه ای" داگ هوپر نقل شده که جا داره اینجا بیانش کنم. "پل" یکی از زندانیان زندان فوسوم بود که بخاطر مشکلات روحی تحت درمان یه روانشناس قرار گرفته. پل میگه من و مادرم تنها زندگی میکردیم. مادرم پیر شده بود و بیناییش کم شده بود و دلش میخواست من زودتر برم خونه تا براش کتاب بخونم و من کاملا بی توجه به خواسته اش هر شب با رفقام تا اواخر شب بیرون میموندیم. تا اینکه یک شب دیروقت برگشتم خونه و دیدم مادرم با چشمانی باز، با کتابی در آغوش و چشم به در، روی صندلی از دنیا رفته. او منتظر من بود که براش کتاب بخونم. بعد از اون دیگه هیچی برام مهم نبود و به انواع کارها رو آوردم و در نهایت به زندان افتادم. پل از نظر روانی بسیار درهم آشفته بود. تنها چیزی که روانشناس تونست بهش بگه این بود: " پل، با این اشتیاقی که به جبران گذشته ها داری، مطمئن هستم که خداوند روزی به تو فرصت دوباره خواهد داد". پل سالها بعد از زندان آزاد میشه و از اطراف شهر میگذره که ناگهان چشمش به تابلویی میخوره که روش نوشته" نقاهت گاه". میگه احساس کردم دلم میخواد برم نقاهت گاه. پس رفتم و روبروی منشی اونجا ایستادم و گفتم، آیا اینجا کسی هست که بخواد براش کتاب بخونم؟ منشی با تعجب نگاهم کرد و گفت، بله! و من رو به اتاقی برد که یه پیرزن نابینا روی صندلی با کتابی توی دستاش و چشمانی منتظر در اون اتاق نشسته بود. به محض ورودم به اتاق، کتاب رو به سمت من دراز کرد. و من نشستم و براش کتاب خوندم. در طول چند هفته بارها براش کتاب خوندم تا اینکه یک شب موقعی که داشتم براش کتاب میخوندم احساس کردم که تغییری ایجاد شده. و به اون پیرزن که نگاه کردم، دیدم مادرم داره با لبخند نگاهم میکنه! چشمامو بستم و باز کردم و باز مادرمو دیدم که لبخند میزد... باز چشمامو بستم و باز کردم و این بار اون خانم سالخورده رو دیدم. ناگهان احساس ناخوشایندی که سالها با من بود، به یکباره از بین رفت و تمام تاسف و اندوهی که به دوش می کشیدم، از بین رفته بود. فهمیدم که مادرم من رو بخشیده و احساس سبکی کردم.

لازمه پشیمانی، جبران گذشته هاست. نمیشه بگی از الان من دیگه پشیمونم و خدایا لطف کن گذشته هام رو خط بزن. اعمالی که انجام دادیم و به ضرر دیگران منتهی شده، باید جبران بشه. همچنین اعمالی که به ضرر خودمون هم تمام شده، باید جبران بشه. بعید نیست خودِ عالی ما، در عالم قیامت جلوی ما رو بگیره و بگه، چرا من رو به این روز انداختی؟ در حالی که هم نعمت داشتی، هم توان، هم فرصت؟ استیو هاروی یه جا یه حرف خیلی جالبی زد. گفت بعضیها اعتقاد دارن بعد از توبه، کاملا پاک میشن عین روزی که از مادر متولد شدن. اما من میدونم که اون ناپاکی، همچنان با من خواهد موند. واقعیت اینه که کارهایی که ما میکنم، روح ما رو کدر میکنه. یه پارچه سفید رو در نظر بگیر که کثیف میشه، لک میفته. بعد میشوریش. آیا مثل روز اولش شد؟ اینکه میگن خدا میبخشه، از بخشش و بزرگواری خداست که اون ناپاکی رو نادیده میگیره وگرنه واقعیت اینه که ما فرصتی رو از دست دادیم و موقعیتی رو خراب کردیم که میتونستیم خیلی خوب بدرخشیم!

در نهایت توجه شما رو به تکه ای از فیلم "داستان عامه پسند" یا Pulp Fiction 1994 جلب میکنم که در IMDB نمره 8.9 رو کسب کرده. در این فیلم دو تبهکار (جان تراولتا و ساموئل ال جکسون) مورد شلیک گلوله قرار میگیرن ولی هیچکدوم از گلوله ها بهشون برخورد نمیکنه. یکیشون متنبه میشه و به فکر فرو میره و زندگیشو اصلاح میکنه و اون یکی عین خیالش نیست و انکار میکنه و ادامه میده تا...

ادامه مطلب...
۰۴ آذر ۰۰ ، ۲۰:۲۶ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان