حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۷ مطلب با موضوع «نویسندگان و اشخاص :: حامد عسکری» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۲ ب.ظ حصار آسمان
پری دخت

پری دخت

جایی از کتاب نبود که بخوانم و نشانه های آشنا به چشمم نخورد. نشانه هایی که یادآور چندین سال خون دل خوردن بوده و هست. الحق که دست نویسنده درد نکند! شاید خیلیها این نوشته ها را نفهمند اما یک عاشق میداند که جوهر دل کجای کاغذ نشسته. که البته عشق های امروزی را با این نوع از عشق سر و کاری نیست. چند ماه آزگار بوس و بغل و گردش و ... تازه می شنوی که "ما به درد هم نمیخوریم" یا "هرچی بینمون بوده تموم شده!" و نهایتا اسمت می شود دوست! چه تنزل حقیرانه ای!

کجا معنای فراق را میدانند؟ کجا به حد غایت دلتنگی رسیده اند؟ دلتنگ که شده اند، دست محبوب ساعتی (!!!) خود را گرفته اند یا در چشمانش چشم دوخته اند... اصلا جهنم ضرر، خیلی که دلتنگی را چشده باشند، قید محبوب را زده اند و بهانه آورده اند و "ارزش من، ارزش تو" گفته اند و منت ها گذاشته اند! کجا میدانند دوری یعنی چه؟ کجا میدانند وفاداری یعنی چه؟ حتی این وفا را حماقت میدانند و روشنفکرانه دم از منطق و عقل زده اند! کجا هزار باره در برابر کوه دلتنگی و فراق ایستاده اند و دم نزده اند؟ نهایتا گفته اند "نباشی هستن" و محبوب را تنزل داده اند به سرگرمی ساعتی ای که چون نباشد، کسان دیگر هستند که خاطرش را خوش کنند!

عشق یعنی پریدخت. یعنی سوز فراق و دلتنگی موجود در هر نامه. یعنی عشقی نجیب و سر به زیر. یعنی خیلی چیزها که به مشام نسل حاضر نرسیده و شاید هرگز نرسد!


#پریدخت #حامد_عسکری

۱۹ تیر ۹۸ ، ۲۱:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانـویش
اناری بر لبش گل کرده، سنجاقی به گیسویش

قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینـی با النگویش

مضاعف می کند زیبایی اش را گوشوار آنسان
کـه در باغی درختــی مهربان را آلبالویش

کســوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟

اگــر پیــچ امین الدوله بودم می توانستم
کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش

تـو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش

قضاوت می کند تاریـــخ بیـــن خان ده با من
که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

رعیت زاده بودم، دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم، این زخم هم رویش



"حامد عسکری"

۱۰ دی ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
لطف خط شکسته بــه شیب کشیده هاست

لطف خط شکسته بــه شیب کشیده هاست

چون سرمه می وزی قدمت روی دیده هاست
لطف خط شکسته بــه شیب کشیده هاست

هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقـی کـه بین دیده و بین شنیده هاست

موی تو نیست ریخته بر روی شانه هات
هاشور شاعرانه ی شب بر سپیده هاست

من یک چنار پیرم و هر شاخه ای ز من
دستی به التماس به سمت پریده هاست

از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیده هاست


"حامد عسکری"

۱۰ دی ۹۵ ، ۰۹:۰۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد

شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر ، پیکرم را باد برد

من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد

از غزل هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

با همین نیمه ، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه ی عاشقترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

"حامد عسکری"

۰۷ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر

مثل آن چایی که می چسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم، با دل های تنها بیشتر

درد را با جان پذیراییم و با غم ها خوشیم
قالی کرمان که باشی می خوری پا بیشتر

ادامه مطلب...
۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
هر بار خواست چای بریزد نمانده ای

هر بار خواست چای بریزد نمانده ای

هر بار خواست چای بریزد نمانده ای
رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای

تنها دلش خوش است به اینکه یکی دوبار
با  واسطه  سلام  برایش  رسانده ای

ادامه مطلب...
۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۰۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
عشق رازیست به اندازه آغـــوش خـــــدا

عشق رازیست به اندازه آغـــوش خـــــدا

مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرنی است در این مصر فراوانی نیست
 
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست

ادامه مطلب...
۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان