ﺗﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺷﺪﻯ
ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺷﺪ
ﺍﺻﻼً ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻫﻴﭻ ﻏﻼﻣﻰ ﻧﻤﻰﺧﻮﺭﺩ
ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﻯ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩِ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺷﺪ!
ﺗﻘﻮﻳﻢ ﻫﺎ ﻋﺰﺍﻯ ﻋﻤﻮﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻰﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ، ﺭﻭﺯﺵ ﺳﻴﺎﻩ ﺷﺪ!
"ﺍﻣﻴﺪ ﺻﺒﺎﻍ ﻧﻮ"
ﺗﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺷﺪﻯ
ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺷﺪ
ﺍﺻﻼً ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻫﻴﭻ ﻏﻼﻣﻰ ﻧﻤﻰﺧﻮﺭﺩ
ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﻯ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩِ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺷﺪ!
ﺗﻘﻮﻳﻢ ﻫﺎ ﻋﺰﺍﻯ ﻋﻤﻮﻣﻰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻰﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ، ﺭﻭﺯﺵ ﺳﻴﺎﻩ ﺷﺪ!
"ﺍﻣﻴﺪ ﺻﺒﺎﻍ ﻧﻮ"
خانمان سوز بود آتش آهی ، گاهی
ناله ای میشکند پشت سپاهی ، گاهی
گر مقدر بشود سلک سلاطین پوید
سالک بی خبر خفته به راهی، گاهی
یارای گریه نیست، به آهی بسنده کن
آری، به آه گاه به گاهی بسنده کن
درد دل تو را چه کسی گوش میکند ؟
ای در جهان غریب! به چاهی بسنده کن
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
به شب سلام که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب ، پناهگاه من است
به شب که آینه ی غربت مکدر من
به شب که نیمه ی تنهایی سیاه من است