حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غم» ثبت شده است

جمعه, ۱۷ دی ۱۴۰۰، ۰۵:۵۵ ب.ظ حصار آسمان
غم شکسته‌دلانم که می‌گسارندم

غم شکسته‌دلانم که می‌گسارندم

هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم

مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که می‌سپارندم

مگر در این شب دیر انتظارِ عاشق‌کش
به وعده‌های وصال تو زنده دارندم

غمم نمی‌خورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمی‌گذارندم

سری به سینه فرو برده‌ام مگر روزی
چو گنج گم‌شده زین کنج غم برآرندم

چه باک اگر به دل بی‌غمان نبردم راه
غم شکسته‌دلانم که می‌گسارندم

من آن ستاره شب زنده‌دار امّیدم
که عاشقان تو تا روز می‌شمارندم

چه جای خواب که هر شب محصّلان فراق
خیال روی تو بر دیده می‌گمارندم

هنوز دست نَشسته‌ست غم ز خون دلم
چه نقش‌ها که ازین دست می‌نگارندم

کدام مست، می از خون سایه خواهد کرد
که همچو خوشۀ انگور می‌فشارندم



#امیر_هوشنگ_ابتهاج

ادامه مطلب...
۱۷ دی ۰۰ ، ۱۷:۵۵ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم

به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم

بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارم
هنوز هم غزل از حال بهتری که، ندارم

غم آنچنان نفسم را گرفته‌است که اینک
امید بسته‌ام اما، به ساغری که ندارم

دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم
هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟

به رغم آن که نبودی، همیشه پایِ تو ماندم
که سخت مؤمنم اما، به باوری که ندارم

اگرچه بافتنی نیست راه ِتا تو رسیدن
به جز خیال، ولی کار ِدیگری که ندارم

شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفته
کجاست شانه ی امن ِبرادری که ندارم؟

#سجاد_رشیدی_پور

۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۷:۰۰ ۱۶ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۱
حصار آسمان
جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۰۳ ق.ظ حصار آسمان
گرگ هاری شده ام!

گرگ هاری شده ام!

گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز
می دوم ، برده ز هر باد گرو
چشمهایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند
همه بی رحمی و فرمان فرار

گرگ هاری شده ام! خون مرا ، ظلمت زهر
کرده چون شعله ی چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی باک خرامی به برم
آه... ، می ترسم ، آه...

آه ، می ترسم از آن لحظه ی پر لذت و شوق
که تو خود را نگری
مانده نومید ز هر گونه دفاع
زیر چنگ خشن وحشی و خونخوار منی
پوپکم ! آهوکم!
چه نشستی غافل؟
کز گزندم نرهی ، گرچه پرستار منی!

پس ازین دره ی ژرف
جای خمیازه ی جادو شده ی غار سیاه
پشت آن قله ی پوشیده ز برف
نیست چیزی ، خبری
ور تو را گفتم چیز دگری هست ، نبود
جز فریب دگری.

من ازین غفلت معصوم تو ، ای شعله ی پاک
بیشتر سوزم و دندان به جگر می فشرم

منشین با من! ، با من منشین!
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟

تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست؟

دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم

پوپکم ! آهوکم!
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم!

مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار آیم من
بی تو ؟ چون مرده ی چشم سیهت

منشین اما با من ، منشین!
تکیه بر من مکن، ای پرده ی طناز حریر!
که شراری شده ام

پوپکم ! آهوکم!
گرگ هاری شده ام !

#مهدی_اخوان_ثالث

۲۴ آذر ۹۶ ، ۰۱:۰۳ ۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا

خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا

وه که از سوز درونم خبری نیست ترا
در غمت مردم و با من نظری نیست ترا

بر سر کوی تو فریاد که از راه وفا
خاک ره گشتم و با من نظری نیست ترا

دارم آن سر که سرم در سروکار تو شود
با من دلشده هرچند سری نیست ترا

دیگران گرچه دم از مهر و وفای تو زنند
به وفای تو که چون من دگری نیست ترا

خسروا، ناله و فریاد به جایی نرسد
یارب! این گریه خونین اثری نیست ترا

#امیرخسرو_دهلوی

۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
من در غم تو، تو در هوای دگری!

من در غم تو، تو در هوای دگری!

این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد

#رباعیات_خیام


من در غم تو؛ تو در هوای دگری!
دلتنگِ تو من، تو دلگشایِ دگری!

در مذهب عاشقان روا کی باشد؟
من دست تو بوسم و تو پای دگری!

#جعفر_بافقی

  • این شعر رو معین در اکثر کنسرت هاش اجرا کرده. اما در هیچ ترانه ای به کار نبرده
    برای شنیدن این قطعه، فیلم زیر رو مشاهده کنید:
ادامه مطلب...
۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۲۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
تا غمت خار گلو هست، گلوبند چرا؟

تا غمت خار گلو هست، گلوبند چرا؟

چشمها – پنجره‌های تو – تأمل دارند
فصل پاییز هم آن منظره‌‌‌ها گل دارند

ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم
همه در گردش چشم تو تعادل دارند

تا غمت خار گلو هست، گلوبند چرا
کشته‌ هایت چه نیازی به تجمل دارند

همه‌ جا مرتع گرگ است، به امید که‌ اند
میش‌ هایم که ته چشم تو آغل دارند

برگ با ریزش بی‌وقفه به من می‌گوید
در زمین خوردن عشاق تسلسل دارند

هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است
همه تا دامنه‌ ی کوه تحمل دارند

#مژگان_عباسلو

۱۸ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
زمین سمتِ سنگین‌ترش عشق بود

زمین سمتِ سنگین‌ترش عشق بود

ستاره زمین خورد و غم پا گرفت
عطش دستِ دریا رو بالا گرفت

عطش تو هوای جنون پَر کشید
خدا عشق و خونو برابر کشید

یکی مردِ میدون شد و نور شد
یکی از کریم و کَرم دور شد

یکی آخرش سر به نِی‌ها گذاشت
یکی گم شد و عشقو تنها گذاشت

بگو این سفر آخرش عشق بود
زمین سمتِ سنگین‌ترش عشق بود

بگو قصه با غصه همدست نیست
مسیری که رفتیم بن‌بست نیست

بگو از شبِ غربت و خون،بگو
بگو از غم و قحطِ بارون،بگو

بگو آسمون مهربونی نکرد
زمین مُرد و پادرمیونی نکرد

#علیرضا_آذر
متن آهنگ #بن_بست با همکاری #میلاد_بابایی

۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان