حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

هرگز نتوانم به لب آورد سوالم

ای هست‌ترین هستیِ رویایِ محالم
ای خاص‌ترین اشاره‌یِ مِثل و مثالم

ای نازترین دستِ نوازشگر دستم
جادویِ فریبنده‌یِ افسانه‌یِ حالم

کافی است تبسّمی ببینم به لبانت
تا کَر کنم از قهقه‌ام گوش دو عالم

لبخند زدی شکفته از گل گل شوقم
دیوانه‌یِ افسونِ رخِ غرقِ کمالم

مجذوبِ لبِ گَزیده‌دندانِ پر از حرف
لب می‌گَزم از هجومِ افکار و خیالم

دیری‌است که کُنجِ دلم اسرار نهفته
هرگز نتوانم به لب آورد سوالم

چندی‌است تو سردی، کِسِلَم، بی‌رمقم، سرد مزاجم
این عارضه سینه‌ام فشرده‌ تا بطنِ طحالم

تردید که کردی "بروی یا نروی" آخرِ خط بود
مکثی که نشانده به خیالاتِ زوالم


خالید علی پناه

۲۷ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان

بی عمل مرد به مزدی و جزایی نرسد

هر که در عشق نمیرد به بقایی نرسد
مرد باقی نشود تا به فنایی نرسد

تو به خود رفتی، از آن کار به جایی نرسید
هر که از خود نرود هیچ به جایی نرسد

در ره او نبود سنگ و اگر باشد نیز
جز گهر از سر هر سنگ به پایی نرسد

عاشق از دلبر بی‌لطف نیابد کامی
بلبل از گلشن بی گل به نوایی نرسد

سعی کردی و جزا جستی و گفتی هرگز
بی عمل مرد به مزدی و جزایی نرسد

سعی بی عشق تو را فایده ندهد که کسی
به مقامات عنایت به عنایی نرسد

هر که را هست مقام از حرم عشق برون
گر چه در کعبه نشیند به صفایی نرسد

تندرستی که ندانست نجات اندر عشق
اینت بیمار که هرگز به شفایی نرسد

دلبرا چند خوهم دولت وصلت به دعا
خود مرا دست طلب جز به دعایی نرسد

خوان نهاده‌ست و گشاده در و بی خون جگر
لقمه‌ای از تو توانگر به گدایی نرسد

ابر بارنده و تشنه نشود زو سیراب
شاه بخشنده و مسکین به عطایی نرسد

سیف فرغانی دردی ز تو دارد در دل
می‌پسندی که بمیرد به دوایی نرسد


سیف فرغانی

۲۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۲ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان

و اخر کار به جائی نرسیدست منم

آنکه خود را نفسی شاد ندیدست منم
وانکه هرگز به مرادی نرسیدست منم

آنکه صد جور کشیدست زهر خار و خسی
وز سرکوی وفا پا نکشیدست منم

آنکه چون غنچه پژمرده در این باغ بسی
بر دلش باد نشاطی نوزیدست منم

عندلیبی که در این باغ ز بیداد گلی
نیست خاری که به پایش نخلیدست منم

آنکه در راه وصال تو دویدست بسی
واخرکار به جائی نرسیدست منم

بسته در خدمت او همچو"خراباتی" کمری
آن غلامی که کس او را نخریدست منم


محمدکریم نقده دوزان*خراباتی*

۲۰ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۵ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان

آنکه زین عشق ثمر هیچ ندیده است منم

آنکه مرغ دلش از سینه پریده است منم
آنکه می میرد و مهر تو ندیده است منم

آنکه سرخوش ز وصال دگران است توئی
وانکه زهر غم عشق تو چشیده است منم

آنکه پا بر سر کویم ننهاده است توئی
وانکه برکوی تو با سر بدویده است منم

آنکه یک لحظه نگاهم ننموده است توئی
آنکه تصویر تو بر دیده کشیده است منم

آنکه با خاطر آسوده غنوده است توئی
آنکه از دیده او خواب پریده است منم

آنکه هر لحظه جوان گشته و شاداب توئی
آنکه از جور تو هر لحظه خمیده است منم

همچو مرغ سحرم گفت*خراباتی* به فغان
آنکه زین عشق ثمر هیچ ندیده است منم


محمد کریم نقده دوزان *خراباتی*

۱۷ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۱۵ ب.ظ حصار آسمان
و روزی غرق خواهی شد در این راه پر از تسلیم!

و روزی غرق خواهی شد در این راه پر از تسلیم!

آدما معمولا فکر میکنن که نقاط عطف زندگیشون اونجاهاییه که تصمیم های سرنوشت ساز میگیرن. فکر میکنن اونجاهایی که بین یه دو راهی مهم قرار میگیرن، تصمیمی که گرفته میشه، خیلی مهمه و بود و نبود زندگیشون به اون تصمیم بستگی داره و خیلی دقت میکنن تا درست انتخاب کنن. اما غافل از اینکه اینجوری نیست!

تصمیم های سرنوشت ساز رو همون موقعی میگیریم، که اصلا برامون مهم نیست. همون موقعی که دو راهی رو حس نمیکنیم یا نمیبینیم. همون لحظاتی که به سادگی از کنارشون عبور میکنیم. بعد خودمون رو گول می زنیم و فکر میکنیم اینجا جای تصمیم گرفتن نیست. چون تصمیم رو نمیبینیم!

همون موقعی که باید گوشی رو بزاری کنار و روی پروژه ات تمرکز کنی. همون موقعی که باید شیرینی دومت رو نخوری و به فکر قند خون و اضافه وزنت باشی. همون موقعی که باشگاه رو میپیچونی و میری قهوه خونه. همون لحظاتی که باید درس بخونی اما میگیری میخوابی. تمام این تصمیمات کوچیک و بی اهمیت، ذره ذره کنار هم جمع میشن و در تو عادت و شخصیت و رفتاری رو به وجود میارن که بعد ها دقیقا سر دو راهی هایی که فکر میکنی مهمن و ارزشمند، باعث میشن تو تصمیمی بگیری که درست نیست یا چاره ای جز اون نداری! 

پسری که عادت کرده به چشم چرانی، کم کم تنوع طلب میشه و بجای انتخاب فرد درست و مناسب خودش، دنبال اندام مناسب میگرده، و بعد دقیقا همونجایی که باید همسرش رو انتخاب کنه، کسی رو انتخاب میکنه که بتونه راضیش کنه. فقط بخاطر چی؟ شاید چون اندام و ظاهرش مناسبه! چون دیگه ظاهر معمولی یه دختر راضیش نمیکنه و اخلاق و شخصیت اون دختر در درجه اهمیت کمتری براش قرار گرفته. انتخاب میکنه و فردا به مشکل میخوره و میبینه با یه آدم خیانتکار و هوسباز همخونه شده. کجا تصمیم گرفت که با همچین آدمی زندگی کنه؟ موقع ازدواج؟ یا موقعی که چشم میدوخت به اینور و اونور و حریص و حریص تر شد؟!

دقیقا مثل همون قورباغه ای که وقتی میخوان زنده زنده بپزنش، میزارنش توی آبی که در حال گرم شدنه. چون آب کم کم گرم میشه، هیچ تلاشی برای بیرون پریدن از آب نمیکنه. چون اون ذره ذره افزایش دما رو حس نمیکنه. و بعد زمانی به خودش میاد که دیگه اندام های مختلف بدنش در اثر دمای آب بی حس و و نیم پز شده. دیگه چاره ای جز مرگ نداره! 


پی نوشت اول: خداوند می توانست تدریج را نیافریند اما آفرید! تدریج جلوه مکر خداست و خداوند بهترین و سریعترین مکار است. سریع ترین است یعنی مکر هر مکار دیگری در نقشه مکر الهی جای میگیرد و به ضد خودش تبدیل می شود!
ارتداد / وحید یامین پور

پی نوشت دوم: خداوند در قرآن بارها و بارها فرموده که از گام های شیطان تبعیت نکنید. از "گام" های شیطان! یعنی شیطان یکدفعه نمی آید وسوسه به قتل کند یا وسوسه به زنا! گام به گام پیش می آید و تو وقتی به خودت می آیی که میبینی آن کار را انجام داده ای و اصلا عین خیالت هم نبوده!

۰۱ مرداد ۰۲ ، ۲۱:۱۵ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان