آنکه مرغ دلش از سینه پریده است منم
آنکه می میرد و مهر تو ندیده است منم

آنکه سرخوش ز وصال دگران است توئی
وانکه زهر غم عشق تو چشیده است منم

آنکه پا بر سر کویم ننهاده است توئی
وانکه برکوی تو با سر بدویده است منم

آنکه یک لحظه نگاهم ننموده است توئی
آنکه تصویر تو بر دیده کشیده است منم

آنکه با خاطر آسوده غنوده است توئی
آنکه از دیده او خواب پریده است منم

آنکه هر لحظه جوان گشته و شاداب توئی
آنکه از جور تو هر لحظه خمیده است منم

همچو مرغ سحرم گفت*خراباتی* به فغان
آنکه زین عشق ثمر هیچ ندیده است منم


محمد کریم نقده دوزان *خراباتی*