پیش "عقل" از ستمِ عشق شکایت کردم
به یهودی، گِله از ظلمِ "مسلمان"، بردم!
شرم بوده است و یا شوق؟ نمیدانم شیخ!
دکمه اى باز شد و سر به گریبان بردم!
ابرم و رحمت من موجب زحمت شده است
سیل افتاده به هر نقطه که باران بردم
شهر پاى تو زبان ریخت و من سر دادم
دیگران زیره و من چشم به کرمان بردم!
#حسین_زحمتکش
#از_عشق_برگشته