و من تازگیها کشف کرده ام
روی این کره ی خاکی
موجوداتی زندگی میکنند؛
ناشناخته!
به نام "سخت جانان"
همانهایی که
عاشقند و
امیدوار و
زنده ...!
#هستی_دارایی
و من تازگیها کشف کرده ام
روی این کره ی خاکی
موجوداتی زندگی میکنند؛
ناشناخته!
به نام "سخت جانان"
همانهایی که
عاشقند و
امیدوار و
زنده ...!
#هستی_دارایی
سپیده که سر بزند
در این بیشهزار خزان زده
شاید دوباره گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوییدیم
پس به نام زندگی
هرگز مگو «هرگز»...
#پل_الوار
مرا کُشتند و تن کردند رختِ سوگ، یارانم!
برایم مضحک است آه و فغانِ سوگوارانم
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم
مرا از لشکر دشمن هراسی نیست، میترسم
که جانم را بگیرند آخر سر، جان نثارانم
تو را با دیگران می بینم و در "صبر" می سوزم
کی ام من؟ روزه داری در میان روزه خوارانم
به تو اصلا نمی آیم، به تو ای خوبی مطلق
کنارِ تو چنان عکس رضاخان در جــــمارانم!
تو هم نه، دیگری با چشم مستش میکشد ما را
امید زنده ماندن نیست، شمعی زیر بارانم...
#حسین_زحمتکش
آدمهایی که واقعا می روند
هیچ وقت چمدان ندارند ...
این داستانِ کشیدن چمدان از زیر تخت و پرت کردن لباسها از کمد،
فقط مال آدمهایی ست که دیر یا زود یا بر می گردند و یا با آرزوی برگشتن زندگی می کنند!
وگرنه دل بریده بویی از گذشته را هم لایق بردن نمی بیند... آدمهایی که واقعا می روند
صدا به اندازه ی داد زدن ندارند ...
این داستانِ دعواهای بلند و کش دار،منت های بی دنباله، فقط مال آدم هایی ست که بی آنکه بخواهند، می روند...
می روند و اگر قول دادن و خوب شدن را بلد باشی زود برمی گردند وگرنه دل بریده قدر کلمه هم ،هم صحبتِ لایق ندارد!
آدمهایی که واقعا می روند
دنبال خراب کردن چیزهای مانده نیستند ...
جار زدن و رسوایی پیش دیگری فقط مال آدمهاییست
که هنوز به ماندن خود امید دارند
وگرنه دل بریده بخیل ِ هیچ کجای زندگی ِ کسی نیست ... !!!
#عادل_دانتیسم
حالم بد است مثل عقابی که پیر شد
یا کفتری که زخمیِ پروازِ تیر شد
ابری قرار بود از اینجا گذر کند
پیمان شکست باد و نصیبم کویر شد
تا آهِ آخرین نفس، آهو امید داشت
وقتی به چنگِ تیز پلنگی اسیر شد
رودم، که در تقابل با رسم آبشار
در عینِ سربلندی خود، سربه زیر شد
بازیچهی قمار و غرور و شراب و شعر
عاشق که شد به حکم دلش گوشهگیر شد
مردی که دل به وسعت رؤیا سپرده بود
با طعنه ای به نام حقیقت حقیر شد
ماهی! نمیر... باش که دریا بیاورم!
- دریا کجاست!؟ تُنگ بیاور که دیر شد
#پوریا_شیرانی
از کتاب #ماهی_نمیر
هر که را دور کنی ، دورو برت می آید!
از محبت چه بلاها به سرت می آید
بنشینی دم در ، کوچه قرق خواهد شد
بروی جمعیتی پشت سرت می آید
تا که در دسترسی ازتو همه بی خبرند..
تا کمی دور شوی هی خبرت می آید!
دل به مجنون شدن خویش در آیینه نبند
صبر کن ، عاشق دیوانه ترت می آید!!
من آشفته به پای تو می افتم اما
موی آشفته فقط تا کمرت می آید
خون من ریخت نیفتاد ولی گردن تو
گردن من به مصاف تبرت می آید
روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی
یک نفر ضجه زنان پشت سرت می آید!
#کاظم_بهمنی
#پیشآمد
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود دوستش از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده جرم پسرش برخورده
خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ
بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مهرِ طلاق
که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است
خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده، فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش، پیشِ زنش، بر سرِ او داده زده!
خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است
مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است
خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که
عید باشد، نوه اش سمت اتاقش نرود!
خسته ام! کاش کسی حال مرا می فهمید
غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است
شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای، راهی مشهد شده است
"علی صفری"