با اضطراب ، رفتنت آسان نمی شود
راحت برو نترس زمستان نمی شود
تا چشم بسته ام تو برو ، قول می دهم
این چشم بسته ، بستر باران نمی شود
طوری خراب گشته دل من که بیش از این
با صد هزار زلزله ویران نمی شود
این قلب خسته در تب انبوه خاطرات
بی تو حریف غربت تهران نمی شود
مهرت نشسته بر دل و تقویم عمر من
در ماه مهر مانده و آبان نمی شود
افتاده ام زچشم تو ، فهمیده بودمش
اشک به رخ چکیده که پنهان نمی شود
قلبم در عین حال که پایت نشسته است
از غصه ایستاده و درمان نمی شود
#نیما_سعیدی