حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیقرار» ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ق.ظ حصار آسمان
چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام
نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن
من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم
تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى
مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام

شناختند مردمان من و تو را به این نشان
تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت
مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام

#سید_تقی_سیدی

همچنین بشنوید این شعر رو با صدای #سید_طه_صداقت: دانلود

۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۱۸ ۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
آن قدر ترا نفس می کشم تا پیدایت کنم

آن قدر ترا نفس می کشم تا پیدایت کنم

تو را در کدام خاطره جا گذاشتم
در کدام کنج دلم پنهانت کردم
که پیدایت نمی کنم
حتی در این شب
که بی تابم
گیسوانت را نفس بکشم
بیا دوباره به همان خانه برگردیم
که چراغش را روشن گذاشتیم
و پنجره اش باز بود
رو به بهارنارنج همان اتاق
که تو را در آن شناختم
تا خودم را فراموش کنم
آن روزها
چقدر برای پرواز آسمان داشتیم.
آن قدر ترا نفس می کشم
تا پیدایت کنم
دست های تو هنوز
بوی لیموی تازه می دهد.

#نیلوفر_لاری_پور
از کتاب: بی من فروغ نخوان

۱۱ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس

دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس

به چشمان پری رویان این شهر
به صد امید می بستم نگاهی
مگر یک تن از این ناآشنایان
مرا بخشد به شهر عشق راهی

به هر چشمی به امیدی که این اوست
نگاه بی قرارم خیره می ماند
یکی هم، زین همه نازآفرینان
امیدم را به چشمانم نمی خواند

غریبی بودم و گم کرده راهی
مرا با خود به هر سویی کشاندند
شنیدم بارها از رهگذاران
که زیر لب مرا دیوانه خواندند

ولی من، چشم امیدم نمی خفت
که مرغی آشیان گم کرده بودم
زهر بام و دری سر می کشیدم
به هر بوم و بری پر می گشودم

امید خسته ام از پای ننشست
نگاه تشنه ام در جستجو بود
در آن هنگامه ی دیدار و پرهیز
رسیدم عاقبت آن جا که او بود

"دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس"
ز خود بیگانه، از هستی رمیده
از این بی درد مردم، رو نهفته
شرنگ ناامیدی ها را چشیده

دل از بی همزبانی ها فسرده
تن از نامهربانی ها فسرده
ز حسرت پای در دامن کشیده
به خلوت، سر به زیر بال برده

"دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس"
به خلوتگاه جان، با هم نشستند
زبان بی زبانی را گشودند
سکوت جاودانی را شکستند

مپرسید، ای سبکباران! مپرسید!
که این دیوانه ی از خود به در کیست؟
چه گویم؟! از که گویم؟! با که گویم؟!
که این دیوانه را از خود خبر نیست!

به آن لب تشنه می مانم که ناگاه
به دریایی درافتد بیکرانه
لبی، از قطره آبی تر نکرده
خورد از موج وحشی تازیانه!

مپرسید، ای سبکباران مپرسید
مرا با عشق او تنها گذارید
غریق لطف آن دریا نگاهم
مرا تنها به این دریا سپارید



"فریدون مشیری"
 
باز نشر شد

۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
هر کسی روزنه ایست به سوی خداوند

هر کسی روزنه ایست به سوی خداوند

هر کسی روزنه ایست به سوی خداوند
اگر اندوهناک شود!
اگر ...
به شدت اندوهناک شود!
 
#مصطفی_مستور
 
 

آدم از یک جایی به بعد
دیگر خودش را به در و دیوار نمیکوبد،
از هر چه هست و نیست شاکی نمیشود،
از آدم ها فاصله نمیگیرد
از هیچ کس، دیگر متنفر نمیشود.
دیگر گریه نمیکند
غصه نمی خورد
از حرف کسی نمی رنجد.
دیگر شعر نمیخواند، موسیقی گوش نمیدهد، سیگار نمی کشد
به کسی زنگ نمی زند، کسی هم به او زنگ نمی زند.
دیگر صدایی، اتفاقی، بوی عطری، اسمی، زنگ تلفنی، نامه ای، خاطره ای، حرفی
حواسش را پرت نمی کند.
آدم از یک جایی به بعد، دیگر منتظر نمی ماند،
دیگر عجله نمی کند، دیگر حوصله اش سر نمی رود، دیگر بی قرار نمیشود.

می دانی؟
آدم از یک جایی به بعد
فقط تماشا میکند
 
#بابک_زمانی

۲۸ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
حصار آسمان

دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت

روز اول بی هوا قلب مرا دزدید و رفت
روز دوم آمد و اسم مرا پرسید و رفت

روز سوم آخ! خالی هم کنار لب گذاشت
دانه ی دیوانگی را در دلم پاشید و رفت

روز چارم دانه اش گل داد و او با زیرکی
آن غزل را از لبم نه از نگاهم چید و رفت

با لباس قهوه ای آن روز فالم را گرفت
خویش را در چشمهای بیقرارم دید و رفت

فیل را هم این بلا از پا می اندازد خدا !
هی لب فنجان خود را پیش من بوسید و رفت

او که طرز خندهاش خانه خرابم کرده بود
با تبسم حال اهل خانه را پرسید و رفت

تا بچرخانم دلش را نذرها کردم ولی
جای دل، از بخت بد، دلبر خودش چرخید و رفت

زیر باران راه رفتن، گفت می چسبد چقدر!
با همین حالش به من حال دعا بخشید و رفت

استجابت شد چه بارانی گرفت آنشب ولی
بی من او بارانیش را پا شد و پوشید و رفت

روز آخر بی دعا بی ابر هم باران گرفت
دید اشکم را نمیدانم چرا خندید و رفت

#قاسم_صرافان

۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۳:۰۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۳۸ ب.ظ حصار آسمان
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من

از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من

دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد

این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم

پیش چشمم چون به نرمی میخرامی می خرامی
در درونم مینشیند شوکران تلخ کامی

نام تو چون قصه هر شب مینشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد در هزار و یک شب من

روی بالینم به گریه نیمه شب سر میگذارم من
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من

ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو

غم عشق تو مادرزاد دارم نه از آموزش استاد دارم
بدان شادم که از یمن غم تو خراب آباد دل آباد دارم

ای دریغا ای دریغا از جوانی از جوانی
سوخت و دود هوا شد پیش رویم زندگانی

با خودت این نیمه جان را این دل بی آشیان را
تا کجا ها تا کجا ها میکشانی می کشانی

ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو

طاقت ماندن ندارم آه ای دنیا خداحافط
میروم تنهای تنها ای گل زیبا خداحافظ

#حسین_صفا
متن آهنگ #ای_دریغا
#محسن_چاوشی

  • این آهنگ بسیار زیبا را می توانید از این لینک دانلود نمایید.
۱۹ تیر ۹۶ ، ۲۱:۳۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ حصار آسمان
دو برش از شازده کوچولو

دو برش از شازده کوچولو

شازده کوچولو گفت:
بعضی کارا
بعضی حرفا
بدجور دل آدمو آشوب میکنه
گل گفت مث چی؟

شازده کوچولو گفت:
مث وقتی که
میدونی
دلم برات بی‌قراره
و کاری نمیکنی...

#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
برگرفته از کتاب #شازده_کوچولو

 


 

پس سیاره هفتم زمین شد.
زمین از این سیاره های معمولی نیست!
سیاره ای است با صد و یازده شاه و هفت هزار جغرافی دان
و نهصدهزار تاجر و هفت میلیون و نیم میخواره
و سیصد و یازده میلیون خودپسند،
یعنی تقریباً دو میلیارد آدم بزرگ!

 

#شازده_کوچولو 
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری

۰۳ تیر ۹۶ ، ۲۳:۵۹ ۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
حصار آسمان