۵ مطلب با کلمهی کلیدی «تاوان» ثبت شده است
پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
"چوب خدا"
شاید همان بغضی باشد
که دخترت سالها بعد می خورد....
و تو در عمق چشمانش خاطره تلخ رفتنت را می ببینی...
تو را نمیدانم اما...
من به خدایی که آن بالاست عجییب معتقدم...
#یگانه_حقپرست
- پی نوشت: خب مطالب ارسال نشده داخل کانال، به طور کامل ارسال شد.
۱۸ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۷
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
همیشه میگفت منو هیچ وقت از رفتن نترسون!
من همیشه در حال رفتنم، هیچ وقت به هیچ جایی عادت نکردم چون همیشه داشتم میرفتم!
رفتن فعلیه که قدرت میخواد، باید اعتماد به نفس بالایی داشته باشی که بزاری بری و ترک کنی
همینطور هم یه دل بسیار بی رحم!
آدمای دل نازک نمیتونن ترک کنن
نمیتونن برن
نمیتونن کسی رو یه جا تنها بزارن!
من اگه میگم منو از رفتن نترسون، چون من زیادی دیدم رفتن آدمای مختلف رو!
دیگه پوستم کلفت شده
اما خودم هیچ وقت از دل کسی نرفتم
خودم هیچ وقت کسی رو با بی رحمی ترک نکردم!
میدونی چیه؟!
اینا تاوان داره...
یه روز تاوان رفتن ها رو پس میدن
اونایی که میتونستن بمونن اما رفتن!!
#محسن_دعاوی
۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۰ ق.ظ
حصار آسمان
از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست
اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست!
آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست
با دردِ خنجر، دردِ خار از خاطرم رفت
بعد ازتو غم های فراوانی مهم نیست
یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست
دار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست
حالا چه خواهد شد پس از این؟هرچه باشد!
این بار دیگر هیچ پایانی مهم نیست
#رویا_باقری
۰۱ مهر ۹۶ ، ۰۲:۳۰
۳
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
بعد از من اگر روزی بغض گلویت را فشرد...
پای احساست اگر بر سنگ خورد...
یا اگر یک روز دستان تو هم
گرمی دست کسی را در میان خود ندید...
وندر آن هنگام تلخ
که فضای سینه ات جز آه آتشناک
چیزی را نمی داد گذر...
یادی از این دلداده افسرده کن
بعد از من اگر زین کوچه ها
قلب تنهایی گذشت...
در نگاه او اگر برق نیاز
بر دو پایش پینه بود...
یادی از این خسته ی دلمرده کن
روزگاری بعد از این شاخه خشکی اگر دیدی به باغ...
بلبل افسرده ای دیدی به شاخ...
یادی از این شاعر پژمرده کن
گر شبی تنها شدی در خلوتی...
یافتی از بهر گریه مهلتی...
لیک اشکی گونه ات را تر نکرد...
درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد...
روزگاری بعد از این
گر تو هم عاشق شدی...
یادی از این عاشق دلخسته کن
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۰ ق.ظ
حصار آسمان
انشایم که تمام شد
معلم با خط کش چوبی اش زد پشتِ دستم
و گفت جمله هایت زیباست ...
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۱۰
۱
۰
حصار آسمان