۹ مطلب با کلمهی کلیدی «تردید» ثبت شده است
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه، یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصهی محقری، چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایهها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمیدیدیم و میرفتیم، هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامهی تردید، در آن بنبست بی امید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان یاور بود
#اردلان_سرفراز
۱۵ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
#فاضل_نظری
۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
تقدیر نه در رمل نه در کاسه چینی ست
آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست
ما هرچه دویدیم به جایی نرسیدیم
ای باد سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق زمینی ست
یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید در این باره یقینی ست
شادم که به هر حال به یاد توام اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست
#فاضل_نظری
۱۷ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
در این دریا، چه می جویند ماهیهای سرگردان
مرا آزاد میخواهی؟ به تنگ خویش برگردان
مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی
اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان
دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست؟
خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردان
من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده ام ای عشق
طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته تر گردان
به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری
همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان
من از سرمایه عالم همین یک "قلب" را دارم
اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان
در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست
مرا در آتش تردیدهایم شعله ور گردان
#فاضل_نظری
۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۹
۰
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۰ ب.ظ
حصار آسمان
گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت
ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
"فاضل نظری"
۳۱ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۰
۴
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۳ ق.ظ
حصار آسمان
ماه خندید به کوتاهی شور و شعفم
دست بردم به تمنا و نیامد به کفم
کشش ساحل اگر هست چرا کوشش موج؟
جذبه ی دیدن تو می کشد از هر طرفم
راه تردید، مسیر گذر عاشق نیست!
چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟
پدرانم همه سرگشته ی حیرت بودند
من اگر راه به جایی ببرم، نا خلفم!
زخم بیهوده مزن، سینه ام از قلب تهی است
بهتر آن است که سربسته بماند صدفم!
"فاضل نظری"
۱۸ آذر ۹۵ ، ۰۷:۱۳
۳
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ب.ظ
حصار آسمان
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا ؟
خودمانیم ، بگو این همه تردید چرا ؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا ؟
۲۹ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۱۴
۱
۰
حصار آسمان