زیر سقف آسمان، چیزی عجیب و تازه نیست
زندگی، انگار جز باجِ سرِ دروازه نیست
بیشتر شد فاصله یا حوصله کمتر شده؟
این کتاب کهنه را، چیزی دگر شیرازه نیست!
نه به کف جامی، نه شوق توبهای دارم، دریغ!
رزقِ من از مسجد و میخانه جز خمیازه نیست
کشتیِ بیلنگری پوسیده در ساحل، ولی
هیچ موجی با نهنگِ مُرده هماندازه نیست
خستهام از کالبدگَردانی و تَنگشتگی
در سرم دیگر هوایِ زادمُردی تازه نیست...
#عبدالحمید_ضیایی