مست نیستم آقا
برای چیدن گل هم نیامده بودم...
فقط داشتم میگذشتم که کسی دستم را گرفت
گفت داخل شو!
و حالا سالهاست که درِ این باغ را پیدا نمیکنم ...
#رضا_کاظمی
مست نیستم آقا
برای چیدن گل هم نیامده بودم...
فقط داشتم میگذشتم که کسی دستم را گرفت
گفت داخل شو!
و حالا سالهاست که درِ این باغ را پیدا نمیکنم ...
#رضا_کاظمی
چراغی در دست
چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می دهم
آینه ای برابر آینه ات می گذارم
تا از تو ...
ابدیتی بسازم ...
"احمد شاملو"
نمی دانم کدام درد بزرگتر است!
دردی که بی پرده تحمل میکنی؛
یا دردی که بخاطر ناراحت نکردن کسی که دوستش داری؛
توی دلت میریزی و تاب می آوری!
"پل آستر"
باید آمدنت
آنقدر بویِ ماندن بدهد
که من
از صد قدمیِ راه
شهر را خبر کنم
در میدانِ شهر باله برقصم
و همه را وادار به خندیدن کنم
باید آنقدر دستانت
محکم دستانم را بگیرد
که مردم خیال کنند
ما به هم چسبیده ایم
و ما در دل بخندیم به دلسوزیشان
و من در دل ذوق کنم
از عاشقیمان
باید قهر کردنمان تازه باشد
من خسته ام از قهرهایِ تکراری
از این قهرهایی باشد که
من با اخم یقه ی پیراهنت را صاف می کنم
تو با لبخند نگاهم می کنی
من باز به کارم ادامه می دهم
و تو یواش در گوشم می گویی :
یقه که کنده شد هیچ
این دل هم از این همه اخم
تکه تکه شد
می شود آشتی کنی؟
باید آنقدر چای دارچین بنوشیم
که دیگر چای فروشِ محله
نامِ چای دارچین را
بگذارد :
چایِ عشق..
باید یاد بگیری
دستِ رابطه در دستانِ توست
یا رهایش می کنی به امانِ روزگار
یا در آغوشش می گیری
نوازشش می کنی
بزرگش می کنی
پیر می شوی به پایش ...
"عادل دانتیسم"
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست!
می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست!
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی! گرچه میدانی که نیست!
شعر میخوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست!
چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست!
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست!
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست!
"بیتا امیری"
ایمان من به تو
ایمان من به خاک است
ایمان من به رجعت هر شوکتی ست
که در تخریب بنای پوسیده ی اقتدار دیگران