حق ندارم به او نگاه کنم
حق ندارم به فکر او باشم
آرزویم به باد رفته که هیچ؛
حق ندارم که آرزو باشم
باغ بودم کویر لوت شدم
خانه ی تار عنکبوت شدم
شاعر عاشقانه ها بودم
واژه واژه پر از سکوت شدم
دوستم داری و نمی دانم
دوستت دارم و نمیدانی
عکس های تورا نمی بینم
شعرهای مرا نمیخوانی
به کجا مى بریم بى انصاف؟
من که در بین راه مى میرم
تو که یک دل شکستى اما من
به کدامین گناه مى میرم؟
سرزنش مى کنى مرا اما
به گناهم دچار خواهى شد
عشق وقتى تنیده شد به تنت
سخت بى اختیار خواهى شد
#سید_تقی_سیدی