۸ مطلب با کلمهی کلیدی «سیگار» ثبت شده است
يكشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
اگر این پَنجره در سینه یِ دیوار نبود
و کنارَم ، قَلم و کاغذ و خودکار نبود
چه بلا هایِ عجیبی به سرم می آمد
فرض کن داخل زندانی و سیگار نبود
آمد و .. شد همه ی دار و ندارم هر چند
بودن و رفتن او دست من انگار نبود
باز هم ، باد بهاری ، همه جا ، می پیچد
گُلِ سر کاش به موی تو گرفتار نبود
نکند دستِ کسی دست تو را لمس کند
کاش این دلهره اینقدر ، دل آزار نبود
رفتی و بعد تو در شهر جنایت ها شد
خنده ای روی لبم ، بعد تو در کار نبود
اگر این پنجره در سینه ی دیوار نبود
غزلی وصل به موهای تو این بار نبود
#سعید_شیروانی
۱۴ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد
کار و بارت به غمِ چشم سیاهی بکشد
قصه ام قصه سرباز غریبی شده که
کار عشقَش به درِ خانة شاهی بکشد
این خودش حس غریبیست، نمیدانم چیست؟
اینکه هر روز مرا جانب راهی بکشد
عشق آن است که رودی سرِ عاشق شدنَش
جای دریا تنِ خود را ته چاهی بکشد
روزهاییست که در آتش خود میسوزم
آدمی خلق شده بار گناهی بکشد
گفته بودند که سیگار مضر است ولی
هر که عاشق شده رسم است که گاهی بکشد
در خودم غرق، گدایی سرِ کوچه میگفت
وای از آن لحظه که کارَت به نگاهی بکشد
#امیر_نظام_دوست
۲۰ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
آنچه از عقل کِشیدم دو عدد دندان بود
چند چیز است که باید سر ِ دل هم بِکِشم
دورم و دورم از آن ساز و صدای نَفَسَت
که برقصم وسط ِ خانه و کِل هم بکشم
پس طبیعیست که شب ها بنشینم یک جا
یاد تو باشم و سیگارِ کَمِل هم بکشم
دل من خوش به همین بستهی آبی رنگ است!
مثل شومینهی برقی وسط ِ فصلی سرد
شعله را در بغل ِ چوب نگه داشتهای
آن گلی را که برایت شب عقد آوردم
گرچه خشکیده ولی خوب نگه داشتهای
روی هر طاقچه و توی هرآنچه کُمُد است
آن همه شیشهی مشروب نگه داشتهای!
من در آن خانه فقط جنس ِ اضافی بودم؟
دورم و دورم از آن شب که مرا خوابی بود
در سرم بین دو افراطی ِ عاشق جنگ است
آه ای فکر ِ عزیزم ! برو و صبح بیا
وقت با حوصله و دل همه با هم تنگ است!
پس طبیعیست که شب ها بنشینم یک جا
دلِ من خوش به همین بستهی آبی رنگ است
هرچه من را به تو نزدیک کند دلخوشی است
آن نبودم که نَگُنجم به دل و حوصله ات
گرچه من شیفتهی فلسفه بافی بودم
آن نبودم که نباشم ... که نخواهم باشم
فکر کردم که به اندازهی کافی بودم
هرچه را داشتهای خوب نگه داشتهای
من در آن خانه فقط جنس اضافی بودم؟
که سپردی به خدا کار نگهداری را
«دوری» و «زنده به گوری» به هم آمیختهاند
بعد تو زندگی من همهاش خودکُشی است
دل سپردن به غزل های غم انگیز ِ صفاست
گوش دادن به صدای نَفَس ِ چاوشی است
دلخوشم بعد وَفاتم به تو نزدیکترم
هرچه من را به تو نزدیک کُند دلخوشی است...
بعد از این خانه ی تو خانه ی ارواح ِ من است ...
#یاسر_قنبرلو
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۸:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است
وقت یادآوری خاطره ها هوشیار است!
گریه های سرخود، خوب به من فهماندند
بدترین قسمت دلسوختگی، انکار است
تا خداحافظی اش هیچ نمی دانستم
زندگی بیشتر از مرگ مصیبت بار است
از همان روز که او رفت، خودم فهمیدم
زنده مانی خود مرگ است که بالاجبار است
دست ما نیست، فقط تجربه ثابت کرده
زندگی کردن بی عشق، ادا اطواراست
...
بخت هر جا که به دست کسی انگشتر داد
آن طرف قسمت دستان کسی سیگار است
"علی صفری"
۰۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۰
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است
من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
۱۴ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست
باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست
گفتند: هرگز لشگرت را دست او نسپار
این خائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیست
۰۸ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش!
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش
زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست!
رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش
۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۰
۳
۰
حصار آسمان