۱۱ مطلب با کلمهی کلیدی «شکستن» ثبت شده است
شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
نیازمندیم به یک نفر که
" تو " باشی!
که خودت باشی!
" خودت "
با همان خیال ها و خواب های خوشت !
نیازمندیم به بازگشت سال ها
به عقب گرد تقویم ها که . ..
یک کودکی
یک نوجوانی
بی کابوس و آرام ...
آرام !
نیازمندیم به عاشق بودنت،
به شعرهای نوزده سالگی ...
به دیوانگی های کوچکی که
این بار شکست نخواهند خورد !
#محسن_حاتمی
۲۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
شکستن دل
به شکستنِ استخوانِ دنده می ماند!
از بیرون همه چیز رو به راه است اما ...
هر نفسی که می کشی؛
درد است که می کشی!
#گرگ_برنت
۱۰ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ق.ظ
حصار آسمان
چقدر زود عادت میکنیم
به این نشد،یکی دیگر!
نه!
من دلم را به این قانع نمیکنم
نمیخواهم تجربه باشی تا بعد ها درست تر رفتار کنم
من دلم میخواهد خودم را اصلاح کنم که تورا بهتر داشته باشم
من مردِ این نشد،یکی دیگر ها نیستم
من
پای تو
گریه میکنم
ضعیف میشوم
میشکنم
ولی خواهم ماند...
#حامد_رجب_پور
۰۲ مهر ۹۶ ، ۰۷:۱۴
۵
۰
حصار آسمان
دعای قوم نشسته به بار می آید
اگر که رحم به این روزگار می آید!
زمانه این همه خون را ندیده می گیرد
نگو که ناله ما در شمار می آید
مرا فریب نده با سه ماه اول سال
بگو به خانه ما کی بهار می آید؟
نشد که بشکندش، خود شکسته خواهد شد
نماز با دل سنگم کنار می آید
صفای سفره عقد و نوای مجلس ختم
کجا جز این دو سه، قرآن به کار می آید؟
#علی_کریمان
۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۰
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
هلیا!
به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس میدارد
یک مرد هر چه را که میتواند به قربانگاهِ عشق میآورد
آنچه فدا کردنیست فدا میکند
آن چه شکستنیست میشکند
و آنچه را تحملسوز است تحمل میکند
اما؛
هرگز به منزلگاهِ دوست داشتن به گدایی نمیرود!
"نادر ابراهیمی"
برگرفته از کتاب: "بار دیگر شهری که دوست می داشتم"
۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم.
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم.
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت، گریستیم و باز نفهمیدیم.
به کیف صورتی گلدار، به دوچرخه آبی شبرنگ، به ...
بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.
چقدر این درس تنهایی تکرار شد و ما رفوزه شدیم.
این بند ناف را روز اول بریده بودند ولی ما هر روز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم و نفهمیدیم ...
افسوس نفهمیدیم که قرارست روی پای خود بایستیم؛
نفس از کسی قرض نگیریم؛
قرار از کسی طلب نکنیم؛
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم؛
دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم؛
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم؛
دربند نباشیم، رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم؛
عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم...
۲۱ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ
حصار آسمان
مثل یک زخم سیاه و کاری ام
که به دریای نمک افتاده ام
بین ارکان نمازی بی وضو
در وجودِ تو به شک افتاده ام
آه اگر چیزی نگفتم تا به حال
وحشتم از حرفِ مردم بوده است
من یقین دارم که عاشق نیستم
عشق، یک سوء تفاهم بوده است!
چاه چشمت عمق چندانی نداشت
غرق بغضم کرد - یک حفره - مرا
من به تو اسلام آوردم ولی
گریه در می آورد کفر مرا!
در قنوتی به بلندای نگاه
زیر بارِ ( ربّنا ) دستم شکست
عشق بعد از تو ( سلامی ) سرد شد
دل به هر آیینه ای بستم شکست
دستم از دستم رها شد! گم شدم!
در شلوغی های ( الرّحمن ) تو
خسته ام از جاده بی انتهات
خسته ام از دوربرگردان تو
می دوم بی اختیار و بی هدف
جبر، خود را زیرِ گوشم ذکر کرد
زندگی جاری ست امّا لحظه ای
کاش می شد ایستاد و فکر کرد!
"یاسر قنبرلو"
۰۵ دی ۹۵ ، ۱۹:۰۵
۲
۰
حصار آسمان