۱۲ مطلب با کلمهی کلیدی «عطر دلپذیرت» ثبت شده است
جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
سخت نیست
اصلا سخت نیست از روی شانه ام
تاب بخوری روی دستم
توی چشمهایم زل بزنی و
بگویی حواست هست امروز جمعه است؟!
سخت نیست
بگویم مگر حواس گذاشته ای؟
سخت نیست چنان ببوسمت
که جمعه در تقویم از خجالت سرخ شود گونه اش!
سخت نیست...
جمعه ها صدایت کنم و بگویم من رفتم!
بگویی کجا؟
بگویم قربان عطر تنت!!
سخت نیست من و تو این طور جان جمعه را بگیریم؛
قبل از اینکه بفهمد غصه را چطور توی دلهایمان جا کند!
سخت نیست
فقط دستت را به من بده!
راستی...
من رفتم!
#حامد_نیازی
۱۲ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
اینجا
همین جا
نزدیک همین تنفس بى خواب
تو را
طـورى نزدیک به لمسِ هـوا حس مى کنم
که گنجشک تشنه، عطـرِ باران را
#سیدعلی_صالحی
۱۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
ای چشم تو دشتی پر آهوی رمیده
انگار که طوفان غـزل در تو وزیده
دریاچه ی موسیقی امواج رهایـی
با قافیه ی دسته ی قوهای پریده
اینقدر که شیرینی و آنقدر که زیبا
ده قرن دری گفتن، انگشت گزیده
هـم خواجـه کنار آمده با زهد پس از تو
هم شیخ اجل دست از معشوق کشیده
صندوقچـه ی مبهـم اسرار عروضی
«المعجم» ازاین دست که داری نشنیده
انگار«خراسانی» و «هندی» و «عراقی»
رودند و تو دریـــای بـه وصلش نرسیده
با مثنــوی آرام مگر شعر بگیرد
تا فقر قوافی نفسش را نبریده
مفعــول ومفاعیل و دل بـــی سروسامان
مستفعل و مستفعل و این شعر پریشان
بانـوی مرا از غـزل آکنده، که هستی؟
در جان فضا عطر ِ پراکنده، که هستی؟
از «رابعـــــه» آیـــا متولد شده ای یا
با چنگ تورا «رودکی» آورده به دنیا؟
درباری «محمود» ی یا ساکن «یمگان»؟
در باده ی مستانی یا جامه ی عرفان؟
اسطوره ی فردوسی در پای تو مقهور
«هفتاد من ِ مثنوی» از وصف تو معذور
ای شعرتـر از شعـرتر از شعـرتر از شعر
من باخبر از عشق شدم، بی خبر از شعر
دست تو در این شهر بر این خاک نشاندم
تا قونیــــه، تا بلـــخ چــرا ریشه دواندم؟
آرام ِ غــزل مثنــوی ِ شــور و جنــون شد
این شعر، شرابی ست که آغشته به خون شد
برگرد غزل بلکه گلم بشکفد از گل
لاحــول ولا قــوة الا بتغـــزّل
***
بانـــوی تر و تازه تــراز سیب ِ رسیده
بانوی تورا دست من از شاخه نچیده
باید که ببخشید، پریشان شده بودم
تقصیرخودم نیست، هـوای تو وزیده
آشوب غزل هیچ که خورشید هم امروز
در شــرق فرو رفته و از غــرب دمیده
این قصه ی من بود که خواندم که شنیدی
«افسانـــه مجنــــون ِ بـــه لیلی نرسیده»
"مهدی فرجی"
۱۰ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۷ ب.ظ
حصار آسمان
رفته ای چندی ست تا خالی شوی از ما و من ها
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با این سخن ها
گریه کردم بی تو روی شانه های جالباسی
عطر تلخت مانده روی تک تکِ این پیرهن ها
بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم
پندهای پیرمردان، شایعات پیرزن ها
رفته بودی، مثل اشک از چشم ها افتاده بودم
با تو امّا باز افتاده ست اسمم در دهن ها
حوض بی ماهی، حیاط برگریزان، چایِ بدطعم
باز با گلپونه ها "من مانده ام تنهای تنها"
"علیرضا بدیع"
۰۷ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۷
۲
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها
طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها
چشم هایت را نبند، این بی محلی کافی است
تا بگیری قدرت پرواز را از سارها
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است
نارفیق بیمروّت ، کار یادت داده است
توبهات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
این است عطر خاکستری هوای که از نزدیکی صبح سخن می گوید
زمین آبستن روزی دیگر است
این است زمزمه سپیده
این است آفتاب که بر می آید
۱۷ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۰۰
۳
۰
حصار آسمان