جانا به غریبستان، چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت، تا چند پریشانی؟
صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
جانا به غریبستان، چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت، تا چند پریشانی؟
صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
تو سکوت می کنی
فریاد زمانم را نمی شنوی
یک روز من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز برای اولین بار
مفهوم دیر شدن را خواهی فهمید
"حسین پناهی"
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
بُوَد قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی، چه حاصل؟
"باباطاهر"