۸ مطلب با کلمهی کلیدی «نشانه ها» ثبت شده است
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است
اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
آگاهی از درون تو یک آرزوی دور
چون کشف غارهای بدون دهانه است
جریان عشق در تو شبیه غزل ثقیل
در من ولی به سادگی یک ترانه است
در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست
چکش زدن به آهن سرد احمقانه است
#جواد_منفرد
۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
اندوه جهان چیست ؟ تویی داغِ یگانه
دلسوختگان را چه به اندوه زمانه ؟
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت
بگذار حسادت بکند شانه به شانه !
زخم تبرت مانده ولی جای شکایت
شادم که نگه داشتهام از تو نشانه
از عشق چرا چشم بپوشم که ندارد
این تازه مسلمان شده با کفر میانه
بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم
سخت است غم عشق در آید به ترانه
#سجاد_سامانی
۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند؟
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی، آرد به دل پیغام وی
وانگه به یک پیمانه می، با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او، کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او، باشد که دلداری کند
گفتم گره نگشودهام، زان طره تا من بودهام
گفتا منش فرمودهام، تا با تو طراری کند
پشمینه پوش تندخو، از عشق نشنیدهاست بو
از مستیش رمزی بگو، تا ترک هشیاری کند
چون من گدای بینشان، مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان، با رند بازاری کند؟
زان طره پرپیچ و خم، سهل است گر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عیاری کند؟
شد لشکر غم بی عدد، از بخت میخواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد، باشد که غمخواری کند
با چشم پرنیرنگ او، حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او، بسیار طراری کند
"حافظ"
غزل 191
۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۳۰ ب.ظ
حصار آسمان
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
زنهار از آن عبارت شیرین دلفریب
گویی که پسته تو سخن در شکر گرفت
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
هر سروقد که بر مه و خور حسن میفروخت
چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت
زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت
تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت
"حافظ"
۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۳۰
۳
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
حصار آسمان
بر گرد , ای پرنده رنجیده , بازگرد
باز آ که خلوت دل من آشیان توست
در راه , در گذر
در خانه , در اتاق
هر سو نشان توست
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۹
۰
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیک تر دانی بگو
"مولانا"
۰۶ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۰
۶
۰
حصار آسمان