۱۰ مطلب با کلمهی کلیدی «نگران» ثبت شده است
جمعه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۲۴ ب.ظ
حصار آسمان
... وای! شبگریه اگر جای من آرامت کرد
آه! اگر آینه تلقین بکند، من خوبم!
نگرانم که پیامی ندهی صبح شود
ای بههم ریختنت ساعتِ خوابآشوبم!
من خرابِ تواَم ای لذّتِ مشروع و هنوز
حدّ ندارد به من این مستیِ نامشروبم
جرعهای خواستم از یادِ تو بیرون بروم
از تب و تابِ تو انداخت به تاب و توبم!
با سوادی که ندارم، به تو ایمان دارم
تو ببخشا به مسلمانیِ نامکتوبم...
#حوت
#مهدی_فرجی
[ با سوادی که ندارم - طرح شماره 2 ] [ دانلود هر دو طرح با کیفیت اصلی ]
۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۲۴
۹
۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۵ ق.ظ
حصار آسمان
حالم بد است مثل زمانی که نیستی!
دردا که تو همیشه همانی که نیستی!
وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای
وقتی که نیستی نگرانی که نیستی!
عاشق که می شوی نگران خودت نباش
عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی!
با عشق هر کجا بروی حی و حاضری
دربند این خیال نمانی که نیستی!
تا چند من غزل بنویسم که هستی و
تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی!
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟
#غلامرضا_طریقی
[ طرح شماره 2 ]
۱۹ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۵
۵
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟
بگو کجایی و نوک میزنی به دانه ی کی؟
هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت
پناه می بری از غصه ها به شانه ی کی؟
شبی که غمزده باشی تو را بخنداند
ادای مسخره و رقص ناشیانه ی کی؟
اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی
فرار مى کنی از خانه با بهانه ی کی؟
تو مست میشوی از بوی بوسه ی چه کسی؟
تو دلخوشی به غزل های عاشقانه ی کی؟
اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این
که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی!
#مهدی_فرجی
۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۷
۰
حصار آسمان
شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۴۲ ب.ظ
حصار آسمان
تنها نگرانِ این بودم
که به جستجوی تو
در دورترین کوچه ی دنیا به خانه ات برسم
و تو به جستجویم رفته باشی
چه غمبار
وقتی نمی دانی
گم کرده ای
یا گم شده ای؟
#معین_دهاز
۰۳ تیر ۹۶ ، ۲۲:۴۲
۴
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
حصار آسمان
خواستم دیر کنم دل نگرانم باشی
دست افتاده به دور چمدانم باشی!
تا ته جاده ی پاییز دویدم که شبی
به "زمستان" برسم تا "اخوانم" باشی
تا ته جاده ی پاییز تحمل کردم
زرد ماندم که تو یلدای خزانم باشی
به تماشای گل از دور قناعت کردم
قسمت این بود که در حد توانم باشی
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد
شاهد کاستی و ضعف زبانم باشی
...
دو سه کبریت ته قوطی عمرم مانده
کاش تا دست به بعدی برسانم، باشی..
"علی صفری"
۰۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۹
۴
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
لیلا، منیژه، ویس، عذراجان! خداحافظ
دار و ندار آکل ای مرجان! خداحافظ
یک روز این دلدادگیها باورم بودند
اما به یغما رفت آن ایمان...، خداحافظ
من می روم، باشد! برو خوش باش بعد از من
با گرگ پیرت دختر چوپان، خداحافظ
من می روم اما پس از من خوش نخواهی دید
جوری که بعد از لطفعلی کرمان...! خداحافظ
عشق آب و نان شاعران را وقف شاهان کرد
ای سفره خالی از آب و نان! خداحافظ
این برنو را جا می گذارم تا بدانی که
از زندگی خسته ست باقرخان... خداحافظ
#کاظم_ذبیحی_نژاد
۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۱:۰۰
۰
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ب.ظ
حصار آسمان
روی پیشانیم سیاه شده
دستمال سپید مرطوبم
دارم از دست می روم اما
نگرانم نباش! من خوبم!
هیچ حسّی ندارم از بودن
تیغ حس می کند جنونم را
دارم از دست می دهم کم کم
آخرین قطره های خونم را
در صفِ جبرِ خاک منتظرم
اختیار زمان تمام شود
زندگی مثل فحش ارزان بود!
مرگ باید گران تمام شود!
از سرم مثل آب می گذرد
خاطرانی که تلخ و شیرین است
زندگی را به خواب می بینم
مرگ، تعبیر ابن سیرین است!
در سرت کلّ خانه چرخیدن
توی تقدیر، در به در گشتن
هیچ راهی برایِ رفتن نیست
هیچ راهی برای برگشتن
خودکشی بر چهارپایه عشق
مثل اثبات، دال و مدلولی است
نگرانم نباش ... من خوبم
مرگ یک اتفاق معمولی است!
"یاسر قنبرلو"
۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۹:۲۷
۲
۰
حصار آسمان