۱۱ مطلب با کلمهی کلیدی «وصل عاشق و معشوق» ثبت شده است
دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
من آن پیمبر دردم که درد آگاهم کسی برون نکشیدم هنوز در چاهم ببین که رونق بازار قبل در من نیست ببین چه گشته که حتی دگر زلیخا هم بخند هر چه توانی به حال من اما رسد زمانه ی سختی و آن زمان شاهم نگو هنوز جوانم ، تو که نمیدانی چه زجر ها که کشیدم به عمر کوتاهم تویی که واسطه ی هر دعای من بودی دعا بکن که نگیرد به دامنت آه َ م براه راست نرفتم به وصل او برسم خدا ببخش مرا که همیشه گمراهم بدون عشق به دنبال یار میگردم بدون هیچ مسیری همیشه در راهم #سید_تقی_سیدی
میخواستم همه مطالب فرستاده نشده روی کانال رو در وبلاگ قرار بدم. اما این کار ممکن نیست. چون تعداد مطالب منتشر نشده خیلی زیاده. اما تعدادی رو میخواستم ارسال کنم. این کار ممکنه یک یا دو هفته طول بکشه. و شاید نتونم برای هیچکدام عکس نوشته ای طراحی کنم. اما پس از اون حجم ارسال مطالب رو پایین میارم و به 4 الی 5 پست در هفته می رسونم [شایدم کمتر] اون موقع میتونم برای هر کدوم عکس نوشته ای مناسب طراحی کنم. پیشاپیش تا اون موقع ما را تحمل بفرمایید ^-^ در ضمن اگر خواستید عضو کانال ما بشید. این کانال یک سال قبل از ایجاد این وبلاگ وجود داشته و حجم مطالبش دو برابر مطالب اینجاست.
۰۱ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
تا تو بودی در شبم من ماه ِ تابان داشتم رو به روی چشم خود ، چشمی غزلخوان داشتم حال اگرچه هیچ نذری عهده دار وصل نیست یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر میشد ، قریب پنج دیوان داشتم بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم ؟ ساده از " من بی تو میمیرم " گذشتی خوب من ! من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم لحظه ی تشییع من از دور بویت میرسید تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم ! #کاظم_بهمنی
۰۱ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
با منِ دردآشنا ، ناآشنایی بیش از این؟ ای وفادارِ رقیبان، بیوفایی بیش از این؟ گرمِ احساس منی، سرگرم یاد دیگران، من کجا از وصل خشنودم، جدایی بیش از این ؟ موجی و بر تکهسنگی خُرد، سیلی میزنی با بهخاکافتادگان، زورآزمایی بیش از این؟ زاهد دلسنگ را از گوشه محراب خود ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟ پیش از این زنجیرِ صدها غم به پایم بسته بود حال، تنها بندۀ عشقم، رهایی بیش از این؟ #سجاد_سامانی
۱۴ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۰ ب.ظ
حصار آسمان
گر عقل پشت حرف دل اما نمی گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین در خون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت ما داغدار بوسه ی وصلیم چون دو شمع ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت "فاضل نظری"
۳۱ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۰
۴
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا، خوش نالههای زار داشت گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟ گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت خیز تا بر کلک آن نقاش، جان افشان کنیم کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت "حافظ" غزل 77
بشنوید با صدای گرم و دلنشین موسوی گرمارودی:
۳۰ آذر ۹۵ ، ۰۱:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
انتهــــای شک اگـــر انکار باشد بهتــر است هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن قبل هـــر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را در کنــــار صدق اگــــر مکار باشد بهتــــــر است بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیـم راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد جای چشــــم پنجره دیوار باشد بهتر است بوسه با اکراه شیرین تر از آغوش رضاست گاه جـای اختیـــار اجبار باشد بهتــر است بوســه هــــای مخفیانه غالبا شیریـــــن ترند پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است در کنارم در امانـــی از گـــــزند روزگار گل میان بازوان خار باشد بهتر است گیسوانت را بپیـــچ این بار دور گردنــــم گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتـر است چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را دائمـــا در حسرت دیدار باشد بهتر است شکوه های کهنه اما چــون لحافـــی چرکمُرد بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است قیمت دنیــــای جاویدان بهای مرگ نیست زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است "اصغر عظیمی مهر"
۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۷:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
همواره عشق بی خبر از راه می رسد چونان مسافری که به ناگاه می رسد وا می نهم به اشک و به مژگان، تدارکش چون وقت آب و جاروی این راه می رسد
۱۱ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۰
۰
حصار آسمان