۱۱ مطلب با کلمهی کلیدی «کجایی» ثبت شده است
کوهسار عدمی، چشمهی شیرین وجودی
با که مِی خوردهای و از لبِ کِه بوسه ربودی!
عشق! ای عشق! کجایی تو؟ که بیهمشُدگانیم
نیست با هیچکسم حوصلهی گفت و شنودی
برف میبارد و این شاخهی تُردی که شکستهست
کاش ای کاش دهان میشد و میخوانْد سرودی...
این همه رازِ کُهن را، چه کند عقلِ فِسرده؟
اخـمْناز تو مگر باز کند باب شهودی
با تو، این لحظه، اَبــَد میشود، ای هـرگـزِ زیبا!
سهم ما چیست به جز فرصتِ بدرود و درودی؟
#عبدالحمید_ضیایی
۱۷ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۳۷
۱
۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۵ ق.ظ
حصار آسمان
حالم بد است مثل زمانی که نیستی!
دردا که تو همیشه همانی که نیستی!
وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای
وقتی که نیستی نگرانی که نیستی!
عاشق که می شوی نگران خودت نباش
عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی!
با عشق هر کجا بروی حی و حاضری
دربند این خیال نمانی که نیستی!
تا چند من غزل بنویسم که هستی و
تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی!
من بی تو در غریب ترین شهر عالمم
بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟
#غلامرضا_طریقی
[ طرح شماره 2 ]
۱۹ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۵
۵
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟
بگو کجایی و نوک میزنی به دانه ی کی؟
هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت
پناه می بری از غصه ها به شانه ی کی؟
شبی که غمزده باشی تو را بخنداند
ادای مسخره و رقص ناشیانه ی کی؟
اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی
فرار مى کنی از خانه با بهانه ی کی؟
تو مست میشوی از بوی بوسه ی چه کسی؟
تو دلخوشی به غزل های عاشقانه ی کی؟
اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این
که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی!
#مهدی_فرجی
۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۷
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ
حصار آسمان
کجایی؟ ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم
نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم
ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم
تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم
مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
بماندم عاجز و مضطر، شبت خوش باد من رفتم
بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر ، شبت خوش باد من رفتم
منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم
مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم
همی گفتم که: ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم
عراقی میسپارد جان و میگوید ز درد دل:
کجایی؟ ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم
"شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر" متخلص به "عراقی"
۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۹
۳
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست؟
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست؟
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست؟
جان جانست و گر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست؟
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست؟
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست؟
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست؟
"مولانا"
۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
کجای این شهر قدم میزنی امشب؟!
بگو، میخواهم اتفاقی شال و کلاه کنم
باران را در کیفم بگذارم، لبخند را در دستم بفشارم
همه ی آن شوقی را که برای دیدنت دارم را بگذارم زیر پایم
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰
۰
۰
حصار آسمان
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
از خانه بیرون میزنم، اما کجا امشب؟
شاید تو میخواهی مرا در کوچهها امشب
پشت ستون سایه، روی درخت شب
میجویم اما نیستی در هیچ جا امشب
۱۶ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۰
۲
۰
حصار آسمان