۸۱۳ مطلب با موضوع «نویسندگان و اشخاص» ثبت شده است
سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
چشمها – پنجرههای تو – تأمل دارند
فصل پاییز هم آن منظرهها گل دارند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم
همه در گردش چشم تو تعادل دارند
تا غمت خار گلو هست، گلوبند چرا
کشته هایت چه نیازی به تجمل دارند
همه جا مرتع گرگ است، به امید که اند
میش هایم که ته چشم تو آغل دارند
برگ با ریزش بیوقفه به من میگوید
در زمین خوردن عشاق تسلسل دارند
هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است
همه تا دامنه ی کوه تحمل دارند
#مژگان_عباسلو
۱۸ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
چه کسی می داند
آنانکه که باهمند
چقدر باهمند؟
یا آن که می رود
تا کجا می تواند
دور شود از آدم؟
بیا دراز بکشیم
بیا دراز به دراز آدمهایی که از ما رفته اند
بخوابیم
به هم نگاه کنیم
اما
هیچ چیز نگوییم
آنوقت هر کداممان
گمان کنیم دیگری
فقط چیزهایی را گفته که می خواستیم
چراغهای دنیا را خاموش کن عزیزم!
ما
چقدر
خسته ایم!
#رویا_شاه_حسین_زاده
۱۷ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۵
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
رفته وخودتم میدونی که امیدی نیست به برگشتنش...
همه میگن
"نمیفهمی ولت کرده... نمیفهمی دوست نداشت که رفت...؟"
اما تو می فهمی...
می فهمی رفته که با یکی دیگه بسازه دنیاشُ اما
دلت نمیاد بگذری از دوست داشتنش
معتادی به خواستنش
نبودنشُ حتی، با بودنِ احدی حاضر نیستی عوض کنی...
می فهمی که رفته، می فهمی که راهی برایِ برگشتش نیست اما
حیفت میاد خاطره هاشو دوربریزی
وابسته ای به خاطره هاش
خود آزار نیستی اما دلت نمیاد بگذری از این همه حـس، ازاین همه عشق
داغون میشی اما
شیرین میشه دهنت از یادآوریِ بوسه هاش و تند تر میتپه دلت از بعضی خاطره هاش....
بعضی نبودن ها هستن
که آدم نه که نتـونه
نمیخـواد که باورشون کنه
نمیخواد که قبول کنه تمومِ اون روزایِ قشنگ
دیگه تبدیل شدن به به مشت خاطـره...
یه سری دوست داشتنـا هستن
که آدم حیفش میاد بگذره از قشنگیشون
حیفش میاد کنارشون بذاره
یه سری آدم ها هستن که نمیشه ازشون گذشت
حتی اگه برن
حتی اگه نباشن
#فاطمه_صابری_نیا
۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است
اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
آگاهی از درون تو یک آرزوی دور
چون کشف غارهای بدون دهانه است
جریان عشق در تو شبیه غزل ثقیل
در من ولی به سادگی یک ترانه است
در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست
چکش زدن به آهن سرد احمقانه است
#جواد_منفرد
۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
تقدیر نه در رمل نه در کاسه چینی ست
آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ست
ما هرچه دویدیم به جایی نرسیدیم
ای باد سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق زمینی ست
یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کرد
با این همه تردید در این باره یقینی ست
شادم که به هر حال به یاد توام اما
خون می خورم از دست تو و باز غمی نیست
#فاضل_نظری
۱۷ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
اندوه جهان چیست ؟ تویی داغِ یگانه
دلسوختگان را چه به اندوه زمانه ؟
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت
بگذار حسادت بکند شانه به شانه !
زخم تبرت مانده ولی جای شکایت
شادم که نگه داشتهام از تو نشانه
از عشق چرا چشم بپوشم که ندارد
این تازه مسلمان شده با کفر میانه
بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم
سخت است غم عشق در آید به ترانه
#سجاد_سامانی
۱۶ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
رفتن آدمها، برایمان شبیه غول وحشتناک قصههای بچگیمان شده است.
بیایم باور کنیم همه رفتنها که بد نیست.
همه رفتنها که فاجعه نیست.
همه رفتنها تیغ نیست که خش بندازد روی نازکای دل ما.
همه رفتنها همیشگی نیست!
بعضیها موقتی میروند.
میروند تا مدتی خلوت کنند...
گوشه دنج یک کافه بنشینند، زندگیشان را با تمام روابطشان بالا و پایین کنند و کلی نقشه بکشند برای روزهای نیامده...
همه رفتن برای همیشه را بلد نیستند... نمیروند!خیالت راحت
فقط کمی دور میشوند تا تکلیفشان را با خیلی چیزها روشن کنند.
یا مثل جنگجوی زخمی از نبرد با خودشان برمیگردند یا مثل یک سردار پیروز
هر جور که آمدندو برگشتند ،مرهم باشیم! مرهم باشید!
لازم است یک وقتهایی آدمها خودشان را از ما دور کنند.
#فاطمه_بهروزفخر
۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۲
۰
حصار آسمان