باز آمدم از چشم تو یک شعر بسازم
دستم به قلم ماند و نشد وای ز چشمت
در چشم تو یکدشت پر از لاله مشکی
پنهان شده ، من دیده ام ای وای ز چشمت
از چالهی لبخند تو در چاه نگاهت
افتادم و عاشق شدم ای وای ز چشمت
پیراهن یوسف چو به یعقوب رساندند
بینا شد و فریاد زد ای وای ز چشمت
#سید_حامد_قائم_مقامی
#ارسالی_شما
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.