پرم از پیج و خم تا شب گیسو رفتن
در پریشانی از این سو به آن سو رفتن

با خیالی که به دریا برسم یا نرسم
غرق رویا شده با جرئت یک جو رفتن

غم بزرگ است ولی حیف نیاموخته ایم
حرفی از این همه جز در پس زانو رفتن


شعر ها قفل سکوتند، طلسمیم همه
تا نداریم سر سمت هیاهو رفتن

هر درختی پر و بالی است که از غربت خاک
میکشد میل زمین را به فراسو رفت

سهمم از این همه تعبیر و اشارات چه بود؟
غرق محراب شدن تا خم ابرو رفتن

عاشقی فرصت خوبی است که آتش باشیم
در همین فاصله تا لحظه سوسو رفتن

عشق کوتاهترین فرصت زیبا شدن است
فصل برف آمدن و فصل پرستو رفتن

"ناصر فیض"