هر روز صبح در حالی از دنیای عدم به دنیای وجود پا می نهم
که ذکر و یاد تو در تمامی شب همراه من بوده است
صبح ها اتاقم بوی تو را می دهد
دست به صورتم که میکشم؛
جا پای هر انگشتت را حس میکنم
عاشق میشوم
هر صبح، قبل از طلوع خورشیدی دگر
خورشید عشق تو در جانم باز هم طلوع خواهد کرد
مرا دست کم نگیر بانو
کسی تا بحال اینقدر عاشقی نکرده
گیریم که کرده باشد، همچو من مجنون تو نشده
که هر صب باز هم روبروی خود بایستد
و تو را ببیند و باز هم حسرت و ای کاش
اینقدر دستان خالی ام را خجالت زده چشمان در مکن
اینقدر مرا از خودم دور مکن
برگرد...
تا یکبار دیگر با هم باشیم.
تا سرود عشق سر دهیم
تاریک خانه دنیا، ارزش ماندن ندارد
جایگاه من و تو اوج آسمانهاست
عشق میتواند هم جرئت پرواز شود
هم دلیل پرواز
هم بال پرواز
یک بال برای من
یک بال برای تو
بال بگشا و حرکت کن
اینجا یک نفر بیش از اندازه دوستت دارد

"حصار آسمان"