همسفر
در این راه طولانی که ما بیخبریم
و چون باد میگذرد
بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی بماند
خواهش میکنم ! مخواه که یکی شویم ، مطلقا
مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را ، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم ، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک ساز را ، یک کتاب را ، یک طعم را ، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که انتخابمان یکی باشد ، سلیقهمان یکی و رویاهامان یکی
همسفر بودن و همهدف بودن ، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست
و شبیه شدن دال بر کمال نیست ، بلکه دلیل توقف است
عزیز من
دو نفر که عاشقاند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است
واجب نیست که هردو صدای کبک ، درخت نارون ، حجاب برفی قله علم کوه
رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند
اگر چنین حالتی پیش بیاید ، باید گفت که
یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است
عشق ، از خودخواهیها و خودپرستیها گذشتن است اما
این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست
من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش آن در " حضور " است نه
در محو و نابود شدن یکی در دیگری
عزیز من
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست ، بگذار یکی نباشد
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم
بخواه که در عین یکی بودن ، یکی نباشیم
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید
بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست
بحث کنیم ، اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند
بحث ، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل
اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست
سخن از ذره ذره واقعیتها و حقیقتهای عینی و جاری زندگی است
بیا بحث کنیم
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم
بیا کلنجار برویم
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم
بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگیمان را
در بسیاری زمینهها تا آنجا که حس میکنیم دوگانگی ، شور و حال
و زندگی میبخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ ، حفظ کنیم
من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم
بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم
بیآنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم
عزیز من
بیا متفاوت باشیم
"نادر ابراهیمی"