وقتی کسی را میخواهی
با هر بار خواستنش از عمق جانت
و هر بار تلاش برای رسیدن به او
یک قدم از نخواستنش دور شده ای!

زمان که میگذرد، هم وفاداری خود را به اثبات رسانده ای و هم عشقت را
با خواستنش!
اما هر بار یک قدم از نخواستنش دور شده ای
باور کن

زمان که میگذرد، آنقدر دور خواهی شد؛
آنقدر از عمق جانت او را میخواهی که
دیگر نخواستنش، همانند انکار وجود توست!

مانند این است که بخواهی خون را از رگانت
و هوا را از ریه هایت به طور کامل بیرون بکشی
میمیری!
به همین راحتی!

و من امروز در مکانی از خواستنت ایستاده ام که
دیگر راه بازگشت را از یاد برده ام ...

تجلی تو در قلب من
تجلی ستاره ای نیست که هر هزار سال یکبار طلوع کند
تجلی خورشیدی است که روزی هزار مرتبه پی در پی طلوع خواهد کرد
هم گرما بخش است و هم روشنی بخش و عامل حیات
روزی که غروب کرد، این را بدان که
سرزمینم را ترک گفته ام تا شاید در سرزمینی دیگر تو را باز شناسم

این منم
قلب سنگین سکوت

"حصار آسمان"