۱۷ مطلب با کلمهی کلیدی «بخشش» ثبت شده است
چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ
حصار آسمان
تو را سمیع یافتم و خواندمت
تو را غفور یافتم و بازگشتم
تو را عاشق یافتم و دلم به حال خودم سوخت
که تو با اینهمه کبریایی ات به همچو منی دل بسته ای با اینکه از من بی نیازی
لیک من با اینهمه ذلت و خواری ام، تو را لایق دل بستن ندانسته ام ...
بر حال همچو منی باید همچو تویی بگرید
آمده ام تا همدمم باشی، تا مرهمم باشی
آمده ام تا باز بخوانمت، گرچه شرمسارم
نگران از بخشش تو نیستم
نگران از بی مهری دلهایِ بی تو نیستم
وقتی تو همه دارایی من باشی؛
چه کسی میتواند مرا از فقر بترساند؟!
وقتی تو شنونده دعای من باشی؛
دیگر چه کسی توان خاموش کردن صدایم را دارد؟!
وقتی تو عاشقم باشی؛
دیگر کدام بندگان بی خودت مرا با پس گرفتن عشق بیخود تر از خودشان میترسانند؟!
نه! وقتی تو با من باشی؛
آنگاه که از دره مرگ میگذرم؛
دیگر هیچ چیز این دنیای بی ارزش آنقدر مهم نخواهد بود؛
که راضی شوم دست از تو بردارم!
تو همانی که هستی!
ای کاش من همانی باشم که میخواهی!
به خودشان واگذارشان کرده ام؛
کسانی که مرا از زندگانیم سیر کردند
اما تو رهایشان مکن!
دوستشان بدار و یاریشان کن...
چرا که این دور از رحمت و مرحمت توست یا رب العالمین!
"حصار آسمان"
۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۵
۲
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ق.ظ
حصار آسمان
رک بگویم، از همه رنجیده ام!
از غریب و آشنا ترسیده ام!
با مرام و معرفت بیگانه اند!
من به هر ساز ی که شد رقصیده ام!
در زمستانِ سکوتم بارها
با نگاه سردتان لرزیده ام!
رد پای مهربانی نیست، نیست
من تمام کوچه را گردیده ام!
سالها از بس که خوش بین بوده ام
هر کلاغی را کبوتر دیده ام!
وزن احساس شما را بارها
با ترازوی خودم سنجیده ام!
بی خیال سردی آغوشها
من به آغوش خودم چسبیده ام!
من شما را بارها و بارها
لا به لای هر دعا بخشیده ام!
مقصد من نا کجای قصه هاست
از تمام جاده ها پرسیده ام!
میروم با واژه ها سر میکنم
دامن از خاک شما بر چیده ام!
من تمام گریه هایم را شبی
لا به لای واژه ها خندیده ام!
"فریدون مشیری"
۲۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۲۰
۲
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
خداوندا
دلم به این خوش است که میبینی و می دانی
و بالاتر از همه، می توانی
که چاره بنمایی گره های کور را
پیش تو حکم دگرگون نمی شود
من به تو ای ارحم الراحمین، ایمان دارم
به قدرتت، به بزرگی ات، به مهربانی و بنده نوازی ات
و چگونه از تو دور شوم
در حالی که چاره پیش توست و من بی چاره توام؟!
و تو اصرار کنندگان در دعا را دوست میداری
چون با "امید" به سوی تو می آیند
و برایشان مهم نیست چند بار به درِ بسته برخورند
منم، بنده شرمسار و خطاکارت
خداراشکر که گنهکارم!
و نیازی ندارم که بشمارم
چقدر خوبی کرده ام تا با آنها به سویت آیم...
من هیـــــــــــــــــــچ ندارم!
امیدی که هست، به لطف و کرم و فضل توست...
و من چه خوب میدانم که بندگان امیدوارت را دور نمیسازی
و چه خوب عاشقی که حتی کوله بار گناهم را نادیده میگیری
و چه جای ترس است وقتی در پناه تو باشم؟!
تو بی نهایتی
در بخشیدن، دادن، مهربانی، فضل و کرم
دیگر کجا روم؟
وقتی تو ملجا و مبدا و مقصد و مقصود منی...
آری گنهکارم ولی خدایا شکر
که تو را دارم
به توکل بر نام اعظمت
ببخش بر بنده کمتر از هیچِ خود
"حصار آسمان"
۲۲ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم :
غنچهای بود که گل کرد ولی چیده نشد
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۰
۶
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ
حصار آسمان
چشمهایت را ببند
در دلت با خدا سخن بگو
به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ...
هرچه میخواهی بگو، او میشنود
شاید بخواهی تورا ببخشد
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۵۹
۲
۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
خداوندا...
ای خدایی که هرگاه بنده ای از او سوال کند، عطا خواهد کرد
و هر گاه امیدی به او داشته باشد، به امیدش می رساند
و هرگاه بنده ای به او رو آورد، مقربش میگرداند
و هر گاه علنا معصیت کند، بر گناهش پرده کشد و بپوشاند
۱۹ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
گاهی
نباید بخشید
کسی که بارها او را بخشیدی و نفهمید!
تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد!
۱۳ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۰
۳
۰
حصار آسمان