حصار آسمان

حصار آسمان در پهنه بی کران آبی رنگ خود جویای رنگی ست که عشق را معنا کند

۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درد بی درمان» ثبت شده است

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد

کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد
و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها
و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد

پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت
خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

خیابان ها وماشین های سر در گم نمی دانند
که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

ادامه مطلب...
۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۰ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
درد محرومی بگو

درد محرومی بگو

ناله ای کن عاشقانه، درد محرومی بگو
پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو

خواه رومی، خواه تازی، من نخواهم غیر تو
از جمال و از کمال و لطف مخدومی بگو

ادامه مطلب...
۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۰ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
صعب العلاج یعنی همین!

صعب العلاج یعنی همین!

درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین!
بی تو بودن، درد دارد! می زند من را زمین

می زند بی تو مرا، این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است، صعب العلاج یعنی همین!


"علیرضا سلیمانی"

۲۱ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۰۰ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
شنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
باید پیش از بند آمدن باران بمیرم

باید پیش از بند آمدن باران بمیرم

چرا نمی شناسی ام؟
چرا نمی شناسمت ؟
می دانم مرا نمی شنوی
و من این را از سیبی که از دستت افتاد فهمیدم!
دیگر به غربت چشم هایت خو کرده ام

ادامه مطلب...
۲۰ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حصار آسمان
جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ حصار آسمان
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

ادامه مطلب...
۱۲ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۰۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
باز مقابلم تویی، باز مقابلم تویی!

باز مقابلم تویی، باز مقابلم تویی!

اهل نماز میشوم، جمله نیاز میشوم
سوی حجاز میشوم، باز مقابلم تویی

باده ناب میشوم، شعر و کتاب میشوم
یکسره خواب میشوم، باز مقابلم تویی

همره موج میشوم، راهی اوج میشوم
فوج به فوج میشوم، باز مقابلم تویی

سایه ماه میشوم، در ته چاه میشوم
راهی راه میشوم، باز مقابلم تویی

توی رواق میشوم، کنج اتاق میشوم
بسته به طاق میشوم، باز مقابلم تویی

اینهمه مرد میشوم، مخزن درد میشوم
ساکت و سرد میشوم، باز مقابلم تویی

از همه دور میشوم، نقطه کور میشوم
زنده به گور میشوم، باز مقابلم تویی

همدم خار میشوم، بی کس و یار میشوم
بر سر دار میشوم، باز مقابلم تویی

شاعر: شیخ داود صمدی عاملی 
(زاده ی 1348، روستای خشواش - آمل)
 روحانی.. مدرس دروس حوزوی و از شاگردان خاص و نزدیک عرفانی حسن حسن‌زاده آملی

۱۰ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۰۰ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۰ ب.ظ حصار آسمان
او خودش خواست تو را در دل من جا بکند

او خودش خواست تو را در دل من جا بکند

کم دعا کن که مـرا از سر تو وا بکند
او خودش خواست تو را در دل من جا بکند

او که خوش داشت دلم را به تو بسپارد و بعد
بنشیند عقب و سیر، تماشا بکند!

ادامه مطلب...
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حصار آسمان