۱۲ مطلب با کلمهی کلیدی «دل بسپار» ثبت شده است
يكشنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۰۹ ب.ظ
حصار آسمان
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
آن به هر لحظه تبدار تو پیوند منم
آنقدر داغ به جانم که دماوند منم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چنبره زد کار به دستم بدهد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بند توام آزادم
بی تو بی کار و کسم، وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی، من مفلوک دو مشتم خالیست
تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ساطورم
#علیرضا_آذر #امیرعباس_گلاب #بمب_جنون
قطعه ای از شعر #تومور2
۳۰ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۰۹
۳
۰
حصار آسمان
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه، یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصهی محقری، چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایهها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمیدیدیم و میرفتیم، هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنیها رو، تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامهی تردید، در آن بنبست بی امید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان یاور بود
#اردلان_سرفراز
۱۵ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
سرتان را می اندازید پایین و بدون هیچ اجازه و حرفی وارد زندگی کسی میشوید...
بعد هم که خسته شدید و حوصلیتان سر رفت همانطور بی هیچ حرف و کلامی سرتان را می اندازید میروید...
با خودتان نمیگویید،
آدم چطور به دلتنگی هایش حالی کند
که کسی که برایش بی قراری میکند دلتنگش نیست
و برگشتنی هم در کار نیست؟
با خودتان نمیگوید،
با این همه وابستگی چطور زندگی کند؟
چطور بعد از شما به زندگی یکنفره ادامه دهد؟
اصلا فکر کرده اید اگر دلتنگ آغوشتان شد باید چه کار کند...؟
اصلا فکر کرده اید،
به اینکه امیدی را نا امید کرده اید
و هر شب در اتاقی
از چشمانی که کمی هم آشناست
سیل راه می افتد..؟
اصلا فکر کرده اید،
چه کسی میخواهد خرابی های سیلی که از چشمانش جاری میشود را جبران کند...؟
نمیدانم اصلا مگر شما فکر هم میکنید؟!
لطفا عادتِ تنهایی را از هیچ آدمی نگیرید!
تنهایی قبل از وابستگی با تنهایی بعد از وابستگی خیلی تفاوت دارد،
یک جور جان کندن است!
جان کندن که میدانی یعنی چه؟!
یعنی دلتنگ شوی و دلتنگیت رفع نشود...!
#المیرا_دهنوی
۰۵ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
۲
۰
حصار آسمان
باید که به حال من دیوانه بگریند
از دست تو دیوانه شدن خنده ندارد
دل باختن و سوختن و شعر سرودن
این کار که من میکنم آینده ندارد...
باد آمد و من خاطرم از زلف تو جمع است
معشوقه ی من زلف پراکنده ندارد!
#سعید_پورطهماسبی
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۰۰
۴
۰
حصار آسمان
امروز هم به خاطره پیوست ، می روم
من ، آنی ام که عاقبت از دست می روم
سُکری نشانده ای وسط ابروان خود
هشیار بودم آمدم و مست می روم
غیر از تو من به هیچکسی دل نبسته ام
حتی اگر که با تو به بن بست می روم!
بُگذار تا ز حال دلم با خبر شوی
آن وقت اگر که بغض تو نشکست، می روم...
چیزی برای باختن اینجا نمانده است
ای عشق! من بدون تو از دست می روم...
#نفیسه_سادات_موسوی
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۲:۰۰
۳
۰
حصار آسمان
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ
حصار آسمان
بند ناف را بریدند و گریستیم از ترس جدایی، اما رازش را نفهمیدیم.
به مادر دل بستیم و روز اول مدرسه گریستیم و رازش را نفهمیدیم.
به پدر دل بستیم و وقتی به آسمان رفت، گریستیم و باز نفهمیدیم.
به کیف صورتی گلدار، به دوچرخه آبی شبرنگ، به ...
بارها دل بستیم و از دست دادیم و شکستیم و باز نفهمیدیم.
چقدر این درس تنهایی تکرار شد و ما رفوزه شدیم.
این بند ناف را روز اول بریده بودند ولی ما هر روز به پای کسی یا چیزی گره زدیم تا زنده بمانیم و نفهمیدیم ...
افسوس نفهمیدیم که قرارست روی پای خود بایستیم؛
نفس از کسی قرض نگیریم؛
قرار از کسی طلب نکنیم؛
عشق بورزیم اما در بند عشق کسی نباشیم؛
دوست بداریم اما منتظر دوست داشته شدن نباشیم؛
به خودمان نور بنوشانیم و شور هدیه کنیم؛
دربند نباشیم، رها باشیم و برقصیم و آواز عشق سر دهیم؛
عزت انسان بودنمان را به پای کرشمه کسی قربانی نکنیم...
۲۱ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۰۰
۱
۰
حصار آسمان
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ
حصار آسمان
این نامه ی آخر است
پس از آن نامه یی وجود نخواهد داشت
این واپسین ابر پر باران خاکستری ست
که بر تو می بارد
پس از آن دیگر بارانی وجود نخواهد داشت
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۰
۴
۰
حصار آسمان